گمان بردن
فارسی به انگلیسی
to believe or think, to be of the opinion
to be suspicious
conjecture
فارسی به عربی
تخمین
مترادف و متضاد
حدس زدن، گمان بردن
حدس زدن، گمان بردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - تصور کردن انگاشتن : چون این حرکات نامضبوط و این هذیانات نامربوط از وی ظاهر گشت گمان بردم که جنون بر دل وی مستولی شده است . ۲ - توهم کردن پنداشتن .
فرهنگ معین
( ~ . بُ دَ ) (مص ل . ) پنداشتن .
لغت نامه دهخدا
گمان بردن. [ گ ُ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) پنداشتن. توهم. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). ظن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن ) :
گمان برد کز بخت وارون برست
نشد بخت وارون از آن یک بدست.
از تنبل و عزیمت و نیرنگش.
کت آمد به دست آنچه بردی گمان.
که دارد مگر آتش اندر کنار.
هر آنچش گمان می بری کآن تراست.
در بر به مهر خوب یکی دلبر.
که گشت باران درجام لاله باده ناب.
گمان برد کآبی گزاینده خورد
در او زهر و زهر اندر او کار کرد.
مرا پیر خراباتی جوابی داد مردانه.
انایی که پر شد دگر چون برد؟
فرق را کی داند آن استیزه رو.
گمان برد کز بخت وارون برست
نشد بخت وارون از آن یک بدست.
ابوشکور.
نادان گمان بری و نه آگاهی از تنبل و عزیمت و نیرنگش.
طاهر فضل.
فرستاد پاسخ هم اندر زمان کت آمد به دست آنچه بردی گمان.
فردوسی.
گمانی چنان بردم ای شهریارکه دارد مگر آتش اندر کنار.
فردوسی.
نه آن ِ تو است ای برادردر اوهر آنچش گمان می بری کآن تراست.
ناصرخسرو.
ایدون گمان بری که گرفتستی در بر به مهر خوب یکی دلبر.
ناصرخسرو.
هزاردستان با فاخته گمان بردندکه گشت باران درجام لاله باده ناب.
مسعودسعد.
بوزینگان... گمان بردند که آتش است. ( کلیله و دمنه ). و نباید که آنرا که صید خود گمان بردی در قید شوی. ( سندبادنامه ص 309 ). چون این حرکات نامضبوط و این هذیانات نامربوط از وی ظاهر گشت ، گمان بردم که جنون بر دل وی مستولی شده است. ( سندبادنامه ص 76 ).گمان برد کآبی گزاینده خورد
در او زهر و زهر اندر او کار کرد.
نظامی.
گمان بردم که طفلانند وز پیری سخن گفتم مرا پیر خراباتی جوابی داد مردانه.
سعدی ( بدایع ).
تو خود را گمان برده ای پرخردانایی که پر شد دگر چون برد؟
سعدی ( بوستان ).
او گمان برده که من کردم چو اوفرق را کی داند آن استیزه رو.
مولوی.
پیشنهاد کاربران
توهم
ظن
گمان به نیکی بردن به چیزی : درباره ی آن نیک اندیشی کردن ، تعبیر نیک کردن.
من به نیکی بدو گمان بردم
نیک من نیک بود و جان بردم
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 531 )
گمان بردن : ظن بردن، خیال کردن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 200 ) .
من به نیکی بدو گمان بردم
نیک من نیک بود و جان بردم
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 531 )
گمان بردن : ظن بردن، خیال کردن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 200 ) .
ظن بردن
پنداشتن. . .
شک کردن . . . . حدث . . . احتمال . . . . . .
کلمات دیگر: