مترادف عیاشی : الواطی، خوشگذرانی، عشرت طلبی، عیش ونوش، فساد، فسق وفجور، لهوولعب، ملاهی، هرزگی
برابر پارسی : کامجوخوشگذرانی
living in pleasure, revelry
bacchanalian, debauch, dissipation, dissoluteness
الواطی، خوشگذرانی، عشرتطلبی، عیشونوش، فساد، فسقوفجور، لهوولعب، ملاهی، هرزگی
عیاشی . [ ع َی ْ یا ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن ابی بکر عیاشی مغربی . رجوع به عبداﷲ (ابن محمد...) شود.
عیاشی . [ ع َی ْ یا ] (اِخ ) محمدبن احمد مالکی زیانی عیاشی ، مکنی به ابوعبداﷲ. وی از بنی مالک بن زغبةبود و از مجاهدان مغرب اقصی بشمار میرفت . او را جنگهایی با پرتقالیها میباشد که شرح آنها در الاعلام زرکلی آمده است . عیاشی بسال 1051 هَ . ق . در طنجه بقتل رسید. رجوع به الاعلام زرکلی و الاستقصا ج 3 ص 107 شود.
عیاشی . [ ع َی ْ یا ] (اِخ ) محمدبن مسعود عیاشی سمرقندی . از فقهای بزرگ شیعه ٔ امامیه در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری . رجوع به ابوالنصر (محمدبن ...) و مآخذ ذیل شود: خاندان نوبختی ص 140، الاعلام زرکلی ، الفهرست ابن الندیم ، سفینةالبحارج 2 ص 301، منهج المقال ص 319، الذریعة ج 4 ص 295.
عیاشی . [ ع َی ْ یا ](حامص ) عمل عیاش . عیش و عشرت و خوشگذرانی و شادی و اشتغال به شادی . || شهوت پرستی و فسق و فجور و ماژپرستی . (ناظم الاطباء). و رجوع به عیاش شود.