کلمه جو
صفحه اصلی

متظاهر


مترادف متظاهر : خودنما، ظاهرساز، متکلف، تظاهرکننده، یاوری دهنده، هم پشت

برابر پارسی : خود نما، وانمودگر

فارسی به انگلیسی

dissembler, dissimulator, fake, hypocrite, ostentatious, pretender, pretentious, prig, stuffy, goody-goody, pretending or professing to be

pretending or professing to be


dissembler, dissimulator, fake, hypocrite, ostentatious, pretender, pretentious, prig, stuffy


فارسی به عربی

منافق

عربی به فارسی

رژه رونده , راه پيما


مترادف و متضاد

ostentatious (صفت)
خود نما، خودستا، خود فروش، متظاهر

braggart (صفت)
خودستا، متظاهر

boastful (صفت)
لافزن، خودستا، چاخان، متظاهر

hypocritical (صفت)
ساخته، متظاهر، دو رو، با ریا، ریاکار

pretending (صفت)
مدعی، متظاهر

simulating (صفت)
متظاهر

making believe (صفت)
متظاهر

prudish (صفت)
متظاهر، با احتیاط، امل

خودنما، ظاهرساز، متکلف، تظاهرکننده


یاوری‌دهنده، هم‌پشت


۱. خودنما، ظاهرساز، متکلف، تظاهرکننده
۲. یاوریدهنده، همپشت


فرهنگ فارسی

تظاهرکننده، ظاهرنما، هم پشت
( اسم ) ۱ - تظاهر کننده . ۲ - یاوری دهند. یکدیگر هم پشت جمع : متظاهرین .

فرهنگ معین

(مُ تَ هِ ) [ ع . ] (اِفا. ) تظاهرکننده .

لغت نامه دهخدا

متظاهر. [ م ُ ت َ هَِ] ( ع ص ) یارمند شونده با هم. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). پشت به پشت پیوسته و یکدیگر را معاونت و یاری کرده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پشت کننده به یکدیگر ( ضد معنی اول ). ( از تاج العروس ) ( از محیطالمحیط ) ( از اقرب الموارد ). || به پشت درآورنده. ( از منتهی الارب ). و رجوع به تظاهر شود. || در تداول ، خودنما. تظاهرکننده. ظاهرساز. فریبا.

فرهنگ عمید

تظاهرکننده، ظاهرساز.

فرهنگ فارسی ساره

وانمودگر



کلمات دیگر: