متقبل. [ م ُ ت َ ق َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) پذیرنده. برگردن گرفته. پذیرفتار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). قبول کننده. آن که کاری را قبول کند : فتوت ایشان بجبر کسیر و فک هر اسیر متقبل و متکفل گشته. ( ترجمه تاریخ یمینی ). و رجوع به تقبل شود.
- متقبل شدن ؛ پذیرفتن. بپذیرفتن. متعهد شدن. برعهده گرفتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).