گول زدن
فارسی به انگلیسی
to deceive
bamboozle, beat, beguile, bite, bluff , catch, cheat, chicanery, cod, cozen, deceive, decoy, defraud, delude, dupe, fool, gull, gyp, have, hoax, hoodwink, humbug, jockey, kid, lie, mislead, nobble, put-on, stick, sting, trick, trim
فارسی به عربی
احتیال , احمق , اخدع , تملق , حفارة , خدعة , خطاف , داهن , زحام , غشاش , فارس , لثة , نورس
مترادف و متضاد
متقلب، گول زدن
گول زدن
پیش بردن، تکان دادن، گول زدن، فریفتن، بزور وادار کردن، هل دادن، فشار دادن
گریز زدن، طفره رفتن، عدول کردن، گول زدن، طفره زدن، جاخالی دادن، این سو و ان سو رفتن
مسلح کردن، مجهز کردن، گول زدن، اماده شدن، باد گلو بادبان اراستن، با خدعه و فریب درست کردن
گول زدن، ریشخند کردن
گول زدن، زرنگ تر بودن از
گول زدن، اغفال کردن، فریفتن، فریب دادن، مغبون کردن، پا زدن
گول زدن، فریب دادن، کلاهبرداری کردن
گول زدن
گول زدن، ریشخند کردن
گول زدن، دست انداختن
گول زدن، کندن، در اوردن، با اسکنه کندن، بزور ستاندن
گول زدن، دست انداختن، مسخره کردن، تحمیق کردن
گول زدن، اغفال کردن
گول زدن، اغفال کردن، بغرنج کردن، بدام انداختن، گوریده شدن، تله انداختن
گول زدن، حفر کردن، مغبون کردن، گود کردن، حریصانه خوردن
چسباندن، گول زدن، وسیع کردن، با لثه جویدن، چسب زدن، صمغی شدن
گول زدن
گول زدن، هرس کردن، از علف هرزه پاک کردن، رذالت و پستی نشان دادن
گول زدن، قماربازی کردن، با صدای بلند خندیدن، قلاب دار کردن
گول زدن، مغبون کردن، گوش بری کردن
گول زدن، فریب دادن، مغبون کردن، شعبده بازی کردن
گول زدن
گول زدن، سوارکار اسب دوانی شدن، با حیله فراهم کردن، نیرنگ زدن، اسب دوانی کردن
گول زدن، نقشه کشیدن، بازرنگی بدست اوردن، با حیله بدست اوردن
گول زدن، فریفتن، فریب دادن، به جیب ریختن
چاپلوسی کردن، گول زدن، ریشخند کردن، خر کردن
انکار کردن، گول زدن، دبه کردن
دانستن، گول زدن، از بر کردن
خرفت کردن، گول زدن، دست انداختن، فریب دادن
گول زدن، فریفتن، فریب دادن، خدعه کردن، جر زدن، مغبون کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) فریب دادن فریفتن : زده گولم منجم کذاب الف ابدال خویش را دریاب . ( ظهوری مجموع. مترادفات )
لغت نامه دهخدا
گول زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) فریب دادن. ( مجموعه ٔمترادفات ). فریفتن. از راه به در بردن :
زده گولم منجم کذاب
الف ابدال خویش را دریاب.
زده گولم منجم کذاب
الف ابدال خویش را دریاب.
ظهوری ( از مجموعه مترادفات ).
گویش اصفهانی
تکیه ای: gul beǰeni
طاری: gul ži(mun)
طامه ای: gul pokâtan
طرقی: göl debasmun
کشه ای: gül debasmun
نطنزی: gul bassan
جدول کلمات
سر کسی شیره مالیدن
پیشنهاد کاربران
مرگ
Deceive
رودست زدن
حقه/حقه ای سوار کردن
اغوا . . . . اغفال . . . . .
کلمات دیگر: