مترادف متزلزل : سست، نااستوار، ناپایدار ، لرزان، لرزنده ، دودل، متردد، مردد
متضاد متزلزل : استوار، مستحکو، قویم، مصمم
برابر پارسی : دودل، سست، لرزان، لرزنده، نا استوار، ناپایدار
unstable, shaky, uncertain
crumbly, giddy, groggy, infirm, insecure, precarious, quaky, shaky, tottery, uncertain, unstable, unsteady, weak-kneed, wobbly
سست، نااستوار، ناپایدار ≠ استوار
۱. سست، نااستوار، ناپایدار ≠ استوار
۲. لرزان، لرزنده ≠ مستحکو، قویم
۳. دودل، ، متردد، مردد ≠ مصمم
متزلزل . [ م ُ ت َ زَ زَ ] (ع ص ) سخت جنبیده ٔ از زلزله . (ناظم الاطباء) (ازفرهنگ جانسون ). و رجوع به ماده ٔ قبل و تزلزل شود.
سعدی .
۱. لرزنده؛ لرزان.
۲. مضطرب.
۳. (ادبی) در بدیع، آوردن کلمهای در نظم یا نثر که هرگاه اِعراب آن تغییر داده شود معنی کلام فرق کند، مثلاً مدح، هجو شود یا هجو، مدح گردد، مانندِ این شعر: به بیحد چون رسید و ماند حد را / به چشم سر بدید احمد احد را. Δ کلمۀ سر اگر به فتح سین خوانده شود معنی دیدن با چشم را میدهد و اگر به کسر سین خوانده شود چشم باطن و دیدۀ معرفت را میرساند.
۴. نااستوار؛ بیثبات.
۵. [قدیمی، مجاز] مردد؛ دودل.
نا استوار، لرزان