کلمه جو
صفحه اصلی

کش دادن

فارسی به انگلیسی

prolong, spin, strain, stretch

to stretch, to draw out, to strain, to wrest, to pervert


فارسی به عربی

اجهاد , امتداد

مترادف و متضاد

stretch (فعل)
منبسط کردن، کشیدن، بسط دادن، طولانی کردن، امتداد دادن، کش دادن، کش امدن، کش اوردن، گشاد شدن

strain (فعل)
کج کردن، خسته کردن، صاف کردن، پالودن، پیچ دادن، سفت کشیدن، مشمئز شدن، کش دادن، زور زدن، زودبکار بردن، زیاد کشیدن، کوشش زیاد کردن

protract (فعل)
دراز کردن، طول دادن، امتداد دادن، کش دادن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) کش موضوعی ( کلامی ) را . طول دادن آنرا : اصولا این مسئله ای بود که نمیشد یعنی صلاح نبود که کشش داد .

فرهنگ معین

(کِ. دَ ) (مص م . ) (عا. ) طول دادن ، طولانی کردن .

لغت نامه دهخدا

کش دادن. [ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) دراز کردن یا کشیدن. تطویل. ( یادداشت مؤلف ). || دراز کردن چیزی را یا مطلبی را. ( یادداشت مؤلف ). کاری که ممکن است بزودی پایان یابداز روی غرض طولانی کردن. طول دادن. اطالة. مطاوغة.

کش دادن. [ ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) کش گفتن در بازی شطرنج یعنی شاه در خطر است. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به کش و رجوع به کشت شود.

کش دادن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دراز کردن یا کشیدن . تطویل . (یادداشت مؤلف ). || دراز کردن چیزی را یا مطلبی را. (یادداشت مؤلف ). کاری که ممکن است بزودی پایان یابداز روی غرض طولانی کردن . طول دادن . اطالة. مطاوغة.


کش دادن . [ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کش گفتن در بازی شطرنج یعنی شاه در خطر است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کش و رجوع به کشت شود.


پیشنهاد کاربران

spin out=


کلمات دیگر: