کلمه جو
صفحه اصلی

گماردن

فارسی به انگلیسی

commission, have, instate, make, task

to appoint


فارسی به عربی

مکان

مترادف و متضاد

place (فعل)
گذاشتن، قرار دادن، جای دادن، گماردن، در محلی گذاردن

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) کسی را بکاری و شغلی منصوب کردن . ۲ - نشان دادن چیزی : غنچ. بهار دهان از زفان ( زفان از دهان ) بگمارید . یعنی زبان از دهان بیرون آورد کنایه از اینکه بشکفت . ۳ - تبسم کردن : گفت مختصر ملکی بود ... این میگفت و می گمارید . ۴ - ( مصدر ) شکفتن : اول نوبهار و هنگام گماریدن ازهار از غزنین روان شد . ۵ - خودنمایی کردن . یا گماریدن یاسه . بر آوردن آرزوی کسی .

فرهنگ معین

(گُ دَ ) (مص م . ) نک گماشتن .

لغت نامه دهخدا

گماردن. [ گ ُ دَ ] ( مص ) پهلوی گومارتن . ( از گمار + دن =تن ، پسوند مصدری ) پازند گوماردن ، افغانی گومارال ( واگذاردن ، تسلیم کردن )، ارمنی گومارل. ( جمع کردن ) فرستادن ، تسلیم کردن. رجوع به فرستادن شود. اجازه و رخصت دادن. سفارش کردن. نصب کردن. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ) :
ای جهانداری کاین چرخ ز توحاجت خواست
که تو بر لشکر بدخواهانْش بگمار مرا.
منطقی.
جود هلاک خزانه باشد و هر روز
تازه هلاکی تو بر خزانه گماری.
فرخی.
هر جاکه مهوسی چو فرهاد
شیرین صفتی بر او گمارد.
سعدی ( ترجیعات ).
- جان و دل گماردن به چیزی ؛ علاقه بدان بستن. شیفته آن شدن :
هرکه چیزی دوست دارد جان و دل به روی گمارد
هرکه محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد.
سعدی ( طیبات ).
- دیده به چیزی گماردن ؛ دیده دوختن. بدان توجه کردن :
اگر دیده به گردون بر گمارد
ز بیمش پاره پاره گردد آور.
ابوشعیب.

فرهنگ عمید

= گماشتن

گماشتن#NAME?


پیشنهاد کاربران

گماردن یعنی پیوستن.

گماردن: مسلط و ناظر و مُوَکَّل کردنِ کسی بر چیزی
[ بهر مشتی مُهوّسِ رعنا
رنج بر جان و دین و دل مگمار ]
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۸۴. )
گماردن در پهلوی در ریخت گمارتن gumartan بکار می رفته است .
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 339. )


استخدام کردند، سپردن کار، سپردن،

مامور کردن

این واژه در پهلوی گوماردن است که ریخت باستانی تر آن ( ویمار ) میباشد ما دو ریشه ی ( مر ) در اوستایی داریم یکی به چم شماردن ( محاسبه ) و یکی مردن ( بیمار ) . این مار ، شماردن هست و در واژه ی شمار ( هیشمار ) و آمار ( آ مر ) و
افمار ( ایبی مر ) ریخت های دیگر آن آشکار است.

"گماردن" از فعل ترکی koymak یا qoymak گرفته شده که به معنی قرار دادن ، گذاشتن ، منصوب کردن ، انتصاب کردن به کاری یا وظیفه ای و. . . گرفته شده است که از آن مشتق" koğum" یا "qoyum" به معنی قراردهی ، گذارد ، منصوب کردن ، انتصاب و. . به دست می آید که با کاهش و حذف تلفظ ğ= غین به شکل "koum" و در نهایت " kom" یا "qum" در آمده است که از آن افعال "گماشتن" و "گماردن" با معنی انتصاب به کار یا وظیفه و. . . شکل می گیرد . ( مثلا گم به علاوه هشتن یا استن )

از طرفی "مار" با مفهوم محاسبه و اندازه گیری از واژهmeter ( اندازه گیرنده ) از فعل ژرمانیک metan ( اندازه گرفتن ) یا واژه فرانسوی metre برگفته از metrum لاتین یا metron یونانی می باشد که با از دست دادن حرف "t" به شکل " مر" یا "مار" در آمده و در برخی کلمات هند و اروپایی موجود در فارسی نیز دیده می شود .

ریشه "met" برگرفته از فعل ترکی "beğimek" ( ترکمنی ) یا "boyumek" ( که o= اُ نرم و u=او نرم می باشد ) به معنی بزرگ شدن ، افزایش یافتن اندازه و. . . گرفته شده است
از فعل "beğimek" مشتق "beğit" ( شکل دیگر boğut ) به معنی بزرگی ، اندازه ، ابعاد و. . . به دست می آید که شکل"boğut" به صورت "بعد" وارد عربی شده و شکل "beğit" با کاهش و حذف تلفظ ğ=غین ابتدا به شکل "beit" در آمده و چون ترکی میل به به کار گیری مصوت های ترکیبی ندارد کلمه به مرور زمان به شکل "bet" در آمده است

شکل "bet" با تغییر حرف b به حرف m ( که در ترکی متداول است مانند : bunu , munu یا binmek , minmek یا buncuk , muncuk یا ben , man و . . . ) به شکل "met" در آمده و به این شکل وارد زبان های اروپایی شده است و با معانی اندازه ، اندازه گیری و محاسبه و . . . مورد استفاده قرار گرفته و از آن فعل با معنی اندازه گرفتن ، سنجیدن و پسوند هایی مانندmeter - و metry -
و. . . جهت کلمه سازی ، به وجود آمده اند که همگی در اصل خاستگاه ترکی دارند .

پس نه تنها کلمات" گماردن" و " گماشتن" بر گرفته از ریشه ترکی "qum" ( گوم ) خاستگاه ترکی دارد بلکه کلمات برگرفته از شکل واژه ای "met" مانند : آمار ، شمار ، شماردن ، شمردن ، شماره ، metre , meter , متر، ترمومتر، سانتیمتر ، میلیمتر ، دیمتری ، دیسیمتر ، بارومتر و. . . نیز خاستگاه ترکی دارند.

حتی اگر از دیدگاه ژرمانیک به شکل "گومار" نگاه کنیم و آن را متشکل از بخش پیشوند ژرمانیک ge یا "گو" یا be یا "بی" یا "وی" به علاوه "مار" با معنی اندازه گیری ، محاسبه، در نظر بگیریم باز هم کلمه در بن و ریشه خاستگاه ترکی دارد از طرفی مفهوم محاسبه و اندازه گیری ( مار ) از لحاظ تناسب و ارتباط معنایی هیچ نزدیکی و وجه اشتراک معنایی با مفهوم انتصاب و یا برای انجام کاری فرستادن و. . . ( گمار ) ندارد و در مورد مدخل گماردن ( بر خلاف حداقل کلماتی مانند آمار ، شمار و. . . ) این سبکِ توجیه و ریشه یابی کلمه صحیح نیست.


کلمات دیگر: