کلمه جو
صفحه اصلی

متمرکز کردن


مترادف متمرکز کردن : تمرکز دادن، یک جاجمع کردن نیرو، امکانات

فارسی به انگلیسی

center, centralize, concentrate, mass , summon


to concentrate, to centralize


center, centralize, concentrate, mass, summon, to concentrate, to centralize

فارسی به عربی

تمرکز , مرکز , موضع


استقطاب


تمرکز , مرکز , موضع
استقطاب

مترادف و متضاد

تمرکز دادن، یک‌جاجمع کردن (نیرو، امکانات)


epitomize (فعل)
خلاصه کردن، متمرکز کردن، مجسم کردن، صورت خارجی به چیزی دادن

focus (فعل)
میزان کردن، متمرکز کردن، متمرکز کردن توجه، بکانون اوردن

fixate (فعل)
تثبیت کردن، متمرکز کردن، محکم کردن

centralize (فعل)
متمرکز کردن، تمرکز دادن، در مرکز جمع کردن

concentrate (فعل)
متمرکز کردن، تمرکز دادن، تغلیظ کردن

localize (فعل)
متمرکز کردن، محلی کردن، موضعی ساختن، محدود بیک ناحیه کردن، در یک نقطه جمع کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - جای دادن . ۲ - جمع کردن در یک جا : کلی. قوای خود را متمرکز کرد ...


کلمات دیگر: