کشتار کردن
فارسی به انگلیسی
to engage in massacre, to slaughter animals, to butcher
butcher, massacre, slaughter
فارسی به عربی
ذبح
اغتل
اغتل
ذبح
مترادف و متضاد
تلوتلو خودن، کشتار کردن
بقتل رساندن، ذبح کردن، ادمکشی کردن، کشتار کردن، با خشونت کشتن
سلاخی کردن، کشتار کردن
پیشنهاد کاربران
دامن در خون کشیدن ؛ بسیار کشتن. کشش بسیار کردن. از کشته جوی خون روان ساختن :
خود و سرکشان سوی جیحون کشید
همی دامن از خشم در خون کشید.
فردوسی.
- || به کشتن دادن :
گرایدون که زین روی جیحون کشد
همی دامن خویش در خون کشد.
فردوسی.
- || آلودن بخون :
دامن از اشک می کشم در خون
دوست دامن بمن کی آلاید.
خاقانی.
خود و سرکشان سوی جیحون کشید
همی دامن از خشم در خون کشید.
فردوسی.
- || به کشتن دادن :
گرایدون که زین روی جیحون کشد
همی دامن خویش در خون کشد.
فردوسی.
- || آلودن بخون :
دامن از اشک می کشم در خون
دوست دامن بمن کی آلاید.
خاقانی.
کلمات دیگر: