کلمه جو
صفحه اصلی

متفرق کردن


مترادف متفرق کردن : پراکنده ساختن، تارومار کردن، پراکندن، پریشان کردن، متشتت کردن

برابر پارسی : پاشاندن، پراکندن، پراکنده کردن، تاراندن

فارسی به انگلیسی

dispel, disperse, dissipate, scatter


dispel, disperse, dissipate, scatter, to disperse

to disperse


فارسی به عربی

بعثرة , فرق

مترادف و متضاد

پریشان کردن، متشتت کردن


۱. پراکنده ساختن، تارومار کردن، پراکندن
۲. پریشان کردن، متشتت کردن


scatter (فعل)
افشاندن، پخش کردن، از هم جدا کردن، متفرق کردن، پراکنده وپریشان کردن

disperse (فعل)
پریشان کردن، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان شدن

intersperse (فعل)
افشاندن، پراکنده کردن، متفرق کردن

پراکنده ساختن، تارومار کردن، پراکندن


فرهنگ فارسی

پراکندن

لغت نامه دهخدا

متفرق کردن. [ م ُ ت َ ف َرْ رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پراکندن. تفرقه انداختن. متشتت کردن. دور کردن جمع از یکدیگر.

فرهنگ فارسی ساره

پراکنده کردن، پراکندن


پیشنهاد کاربران

تارانیدن

تفریق


کلمات دیگر: