کلمه جو
صفحه اصلی

متلف


مترادف متلف : بادبه دست، خراج، گشاده باز، مسرف، ول خرج

متضاد متلف : مقتصد

فارسی به انگلیسی

wasteful, waster, [n.] waster, [adj.] prodigal

[n.] waster, prodigal


wasteful, waster


فارسی به عربی

مبذر

مترادف و متضاد

spendthrift (اسم)
خراج، متلف، دست و دل باز، ولخرج، مسرف، تلف کار

dissipater (اسم)
متلف

prodigal (اسم)
متلف، ولخرج، مسرف

squanderer (اسم)
متلف

wastrel (اسم)
متلف، ادم بی معنی، ادم ولخرج

wasteful (صفت)
مصرف، متلف، بی فایده، افراط کار، ولخرج

بادبه‌دست، خراج، گشاده‌باز، مسرف، ول‌خرج ≠ مقتصد


فرهنگ فارسی

تلف کننده، نابودکننده
( اسم ) تلف کننده تباه کننده جمع : متلفین .
بسیار تلف کننده

فرهنگ معین

(مُ لِ ) [ ع . ] (اِفا. ) تلف کننده ، تباه کننده ، ج . متلفین .

لغت نامه دهخدا

متلف. [ م َ ل َ ] ( ع اِ ) جای هلاک. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). جای هلاک و محل خوفناک. ( ناظم الاطباء ). || بیابان. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

متلف. [ م ِ ل َ ]( ع ص ) بسیار تلف کننده. یقال رجال مخلاف متلاف و مخلف متلف . ( منتهی الارب ). بسیار تلف کننده. یقال رجل مخلف متلف. ( ناظم الاطباء ).

متلف. [ م ُ ل ِ ] ( ع ص ) تلف کننده و خراب و ضایعکننده.( غیاث ) ( از آنندراج ). خراب کننده و هلاک کننده. ( ناظم الاطباء ). مُهلِک. ( محیط المحیط ) ( از اقرب الموارد ). مهلک. کشنده. قاتل. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || تلف کننده و بر باد دهنده و اسراف کننده و مسرف و بی جا خرج نماینده و ضایع کننده و مبذر. ( ناظم الاطباء ). مسرف. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

متلف . [ م َ ل َ ] (ع اِ) جای هلاک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). جای هلاک و محل خوفناک . (ناظم الاطباء). || بیابان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


متلف . [ م ِ ل َ ](ع ص ) بسیار تلف کننده . یقال رجال مخلاف متلاف و مخلف متلف . (منتهی الارب ). بسیار تلف کننده . یقال رجل مخلف متلف . (ناظم الاطباء).


متلف . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) تلف کننده و خراب و ضایعکننده .(غیاث ) (از آنندراج ). خراب کننده و هلاک کننده . (ناظم الاطباء). مُهلِک . (محیط المحیط) (از اقرب الموارد). مهلک . کشنده . قاتل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || تلف کننده و بر باد دهنده و اسراف کننده و مسرف و بی جا خرج نماینده و ضایع کننده و مبذر. (ناظم الاطباء). مسرف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


فرهنگ عمید

کسی که چیزی را ضایع و نابود می کند، تلف کننده، اسراف کننده.


کلمات دیگر: