مترادف متلف : بادبه دست، خراج، گشاده باز، مسرف، ول خرج
متضاد متلف : مقتصد
[n.] waster, prodigal
wasteful, waster
بادبهدست، خراج، گشادهباز، مسرف، ولخرج ≠ مقتصد
متلف . [ م َ ل َ ] (ع اِ) جای هلاک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). جای هلاک و محل خوفناک . (ناظم الاطباء). || بیابان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متلف . [ م ِ ل َ ](ع ص ) بسیار تلف کننده . یقال رجال مخلاف متلاف و مخلف متلف . (منتهی الارب ). بسیار تلف کننده . یقال رجل مخلف متلف . (ناظم الاطباء).
متلف . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) تلف کننده و خراب و ضایعکننده .(غیاث ) (از آنندراج ). خراب کننده و هلاک کننده . (ناظم الاطباء). مُهلِک . (محیط المحیط) (از اقرب الموارد). مهلک . کشنده . قاتل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || تلف کننده و بر باد دهنده و اسراف کننده و مسرف و بی جا خرج نماینده و ضایع کننده و مبذر. (ناظم الاطباء). مسرف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).