کلمه جو
صفحه اصلی

عهد شکنی


مترادف عهد شکنی : خیانت، عهدگسلی، غدر، نقض عهد

متضاد عهد شکنی : وفاداری

فارسی به انگلیسی

cop-out, faithlessness

cop-out


فارسی به عربی

شجب

مترادف و متضاد

abjuration (اسم)
عهد شکنی، نقض عهد، ارتداد، سوگند شکنی، نقض عهد کردن، ترک عقیده، انکار

فرهنگ فارسی

پیمان شکنی و تخلف از شرط و پیمان نکیثه

لغت نامه دهخدا

عهدشکنی. [ ع َ ش ِ ک َ ] ( حامص مرکب ) پیمان شکنی و تخلف از شرطو پیمان. ( ناظم الاطباء ). نکیثة. ( از منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

نقض

خلف قول کردن. [ خ ُ ف ِ ق َ / قُو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بدقولی کردن. به قول و قرار خود وفا نکردن. تخلف از میثاق و قرارهای خود کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .

از سر قول خود برگشتن

زیر قول زدن

خلف وعد کردن


کلمات دیگر: