کلمه جو
صفحه اصلی

قهر


مترادف قهر : برافروختگی، تیزی، جبر، خشم، سرگران، عتاب، عنف، غضب، غلبه، غیظ، نقار

متضاد قهر : رفق، مدارا، مهربانی، نرمی

برابر پارسی : خشم، نا آشتی، رویگردان

فارسی به انگلیسی

wrath, anger, violence, force, sulking, not on speaking terms, dander, huff, ire, quarrel, rage, tiff

huff, ire, quarrel, rage, tiff


huff, ire, quarrel, rage


فارسی به عربی

ازعج

مترادف و متضاد

tantrum (اسم)
خشم، غیظ، کج خلقی، اوقات تلخی، قهر

miff (اسم)
رنجش، قهر، کدورت

grumps (اسم)
قهر

sulks (اسم)
قهر

wrath (اسم)
خشم، غضب، غیظ، قهر، اوقات تلخی زیاد

sulky (صفت)
ترشرو، رنجیده، بد اخم، دلخور، عبوس، قهر

برافروختگی، تیزی، جبر، خشم، سرگران، عتاب، عنف، غضب، غلبه، غیظ، نقار ≠ رفق، مدارا، مهربانی، نرمی


فرهنگ فارسی

چیره شدن، غلبه کردن ، چیرگی
۱ - ( مصدر ) عذاب کردن سیاست کردن تنبیه کردن ۲ - چیره شدن غلبه کردن ۳ - تعذیب تنبیه ۴ - چیرگی غلبه : و اجتهادی که فرموده در غزوه کفار و دفع و قهر اشرار ... بر روی روزگار و صفحه جبین لیل و نهار باقی است . ۵ - کینه ورزی انتقام ۶ - ستم ظلم ۷ - خشم غضب ۸ - تایید حق باشد به فنا کردن مرادها و باز داشتن نفس از آرزوها هوالقاهر فوق عباده ۹ - ترک معاشرت و تکلم با کسی .
موضعی است شاعری در شعر خود از آن یاد کند .

فرهنگ معین

و تهر ( ~ُ تَ ) (ص . ) (عا. ) قهر توأم با خشم و اعتراض .
و تند (قَ رُ تُ )(ص . )(عا. )خشم و غضب .
(قَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . )عذاب کردن ، تنبیه ک ردن . ۲ - (اِمص . ) ظلم و زور. ۳ - توانایی ، چیرگی .

و تهر ( ~ُ تَ) (ص .) (عا.) قهر توأم با خشم و اعتراض .


و تند (قَ رُ تُ)(ص .)(عا.)خشم و غضب .


(قَ) [ ع . ] 1 - (مص م .)عذاب کردن ، تنبیه ک ردن . 2 - (اِمص .) ظلم و زور. 3 - توانایی ، چیرگی .


لغت نامه دهخدا

قهر. [ ق َ هََ ] (اِخ ) موضعی است . شاعری در شعر خود آن را آورده است . (از معجم البلدان ).


قهر. [ ق َ ] ( ع مص ) چیره شدن و غلبه کردن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || خوار کردن. ( ترجمان علامه ترتیب عادل ). || آتش گرفتن گوشت و آب از آن روان شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): قُهِر اللحم ( بطور مجهول )؛ گرفت او را آتش و روان شد از وی آب. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) چیرگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). غلبه. ( ناظم الاطباء ). || زبردستی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ظلم و جور و ستم و تعدی. || توانایی و قوت. || انتقام. || سختی و درشتی. || آزار. || عذاب. || تعذیب و عقوبت و سیاست و تنبیه. || غضب و خشم و کین. || خشم از روی ناز. ( ناظم الاطباء ). || در تداول خلاف صلح و آشتی. || ( اصطلاح عرفان ) تأیید حق باشد بفنا کردن مرادها و بازداشتن نفس از آرزوها: هو القاهر فوق عباده. ( فرهنگ فارسی معین از هجویری تاریخ تصوف غنی ص 652 ).

قهر. [ ق َ ] ( اِخ ) موضعی است. مزاحم عقیلی در شعر خود از آن یاد کند. ( از معجم البلدان ).

قهر. [ ق َ هََ ] ( اِخ ) موضعی است. شاعری در شعر خود آن را آورده است. ( از معجم البلدان ).

قهر. [ ق َ ] (اِخ ) موضعی است . مزاحم عقیلی در شعر خود از آن یاد کند. (از معجم البلدان ).


قهر. [ ق َ ] (ع مص ) چیره شدن و غلبه کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || خوار کردن . (ترجمان علامه ترتیب عادل ). || آتش گرفتن گوشت و آب از آن روان شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قُهِر اللحم (بطور مجهول )؛ گرفت او را آتش و روان شد از وی آب . (منتهی الارب ). || (اِمص ) چیرگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غلبه . (ناظم الاطباء). || زبردستی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ظلم و جور و ستم و تعدی . || توانایی و قوت . || انتقام . || سختی و درشتی . || آزار. || عذاب . || تعذیب و عقوبت و سیاست و تنبیه . || غضب و خشم و کین . || خشم از روی ناز. (ناظم الاطباء). || در تداول خلاف صلح و آشتی . || (اصطلاح عرفان ) تأیید حق باشد بفنا کردن مرادها و بازداشتن نفس از آرزوها: هو القاهر فوق عباده . (فرهنگ فارسی معین از هجویری تاریخ تصوف غنی ص 652).


فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ آشتی] خدشه دار شدن پیوند دوستی دو نفر که موجب ترک گفتگو می شود.
۲. (صفت ) [عامیانه] دارای رابطۀ خدشه دارشده.
۳. غضب، خشم، کین: قهروغضب.
۴. ظلم، ستم، جور.
۵. [قدیمی] چیرگی.
۶. [قدیمی] عقوبت،آزار، تنبیه.
۷. (تصوف ) تسلط خداوند بر بنده.
* قهر کردن: (مصدر لازم )
۱. با کسی ترک معاشرت کردن و سخن نگفتن با او.
۲. [قدیمی] خشمگین شدن.
۳. (مصدر متعدی ) [قدیمی] مقهور کردن.

۱. [مقابلِ آشتی] خدشه‌دار شدن پیوند دوستی دو نفر که موجب ترک گفتگو می‌شود.
۲. (صفت) [عامیانه] دارای رابطۀ خدشه‌دارشده.
۳. غضب؛ خشم؛ کین: قهروغضب.
۴. ظلم؛ ستم؛ جور.
۵. [قدیمی] چیرگی.
۶. [قدیمی] عقوبت؛آزار؛ تنبیه.
۷. (تصوف) تسلط خداوند بر بنده.
⟨ قهر کردن: (مصدر لازم)
۱. با کسی ترک معاشرت کردن و سخن نگفتن با او.
۲. [قدیمی] خشمگین شدن.
۳. (مصدر متعدی) [قدیمی] مقهور کردن.


دانشنامه عمومی

قهر (فیلم ۱۹۹۷). قهر (به هندی: Qahar) فیلمی است محصول سال ۱۹۹۷ و به کارگردانی راجکومار کوهلی است. در این فیلم بازیگرانی همچون سانی دئول، سونیل شتی، آرمان کوهلی، سونالی بندره، دیپتی بهاتناگار، رمیها، مشتاق خان، دالی بیندرا ایفای نقش کرده اند.
۵ دسامبر ۱۹۹۷ (۱۹۹۷-12-۰۵)
این فیلم در ایران توسط موسسه رسانه های تصویری دوبله و پخش شده است .

خدشه دار شدن پیوند دوستی دو نفر که موجب ترک گفت وگو می شود


فرهنگ فارسی ساره

پرخاش، خشم


دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] خدشه دار شدن پیوند دوستی دو نفر که موجب ترک گفتگو می شود را قهر می گویند.
قهر: اسم مصدرعربی 1.خدشه دار شدن پیوند دوستی دو نفر که موجب ترک گفتگو می شود . دارای رابطۀ خدشه دارشده .
2.چیره شدن و غلبه کردن. 3.عذاب کردن، تنبیه کردن. ظلم و زور. توانایی ، چیرگی.
قهر و جدایی و هجران از برادر مومن از اعمال ناپسند و ضد آن الفت و ایجاد دوستی و رابطه با برادران دینی است.
راغب در مفردات می نویسد: هجر و هجران جدایی و مفارقت انسان گاه به بدن است گاه به زبان و گاه به دل.
هجرت انسان از شهری به شهر دیگر جدایی بدن است، سکوت دو نفر در مقابل یک دیگر جدایی سخن است و تیرگی قلب و آزردگی خاطر دو نفر از هم جدایی دل است اما جدایی دو دوست از یکدیگر در بسیاری از موارد شامل هر سه قسمت می شود یعنی با هم سخن نمی گویند در کنار هم نمی نشیند و محبتشان از دل یکدیگر می رود و یا لااقل کاهش می یابد. چنین هجرانی برای دو برادر دینی مذموم و ناپسند است و اولیای اسلام آن را مذمت کرده اند.
دوری و کناره گیری از برادر مومن بدون تردید از نتایج عداوت و کینه و یا از حسد و بخل است؛ بنابراین از رذایل قوه غضب و شهوت است.

[ویکی الکتاب] معنی ﭐهْجُرْهُمْ: از آنان دوری کن - با آنها قهر کن
معنی ﭐهْجُرُوهُنَّ: از آن زنان دوری کنید-با آن زنان قهر کن
معنی لَا تَقْهَرْ: خوار و تحقیر مکن (کلمه قهر به معنای غلبه کردن بر کسی است ، اما نه تنها غلبه کردن ، بلکه غلبه توأم با خوار کردن او ، و لذا قهر هم به معنی غلبه کردن می آید و هم به معنی خوار کردن)
معنی شِقَاقٍ: شکاف - نفاق - نزاع - مشاجره - جدائی - قهر کردن
معنی حَاشِرِینَ: کوچ دهندگان (کلمه حاشر از حشر ، یعنی کوچ دادن به مکانی دیگر به زور و قهر است .)
معنی یَدُعُّ: به قهر میراند - به خشونت و جفا از خود میراند - پرت می کند و دفع می کند به شدت-به زور و به جفا رد می کند(ازکلمه "دعّ " به معنای دفع و پرت کردن به شدت است )
معنی قَاهِرُ: غالب و تأثیر گذار(قهر نوعی از غلبه را گویند ، و آن این است که چیزی بر چیز دیگری چنان جلوه و ظهور کند که آنرا مجبور به قبول اثری از آثار خود نماید ، اثری که یا بالطبع و یا به عنایت و فرض مخالف با اثر مقهور باشد ، مانند ظهور آب بر آتش که آنرا خاموش میس...
معنی قَاهِرُونَ: غلبه کنندگان تأثیر گذار(قهر نوعی از غلبه را گویند ، و آن این است که چیزی بر چیز دیگری چنان جلوه و ظهور کند که آنرا مجبور به قبول اثری از آثار خود نماید ، اثری که یا بالطبع و یا به عنایت و فرض مخالف با اثر مقهور باشد ، مانند ظهور آب بر آتش که آنرا خام...
معنی قَهَّارِ: بسیارغالب و تأثیر گذار(قهر نوعی از غلبه را گویند ، و آن این است که چیزی بر چیز دیگری چنان جلوه و ظهور کند که آنرا مجبور به قبول اثری از آثار خود نماید ، اثری که یا بالطبع و یا به عنایت و فرض مخالف با اثر مقهور باشد ، مانند ظهور آب بر آتش که آنرا خامو...
معنی یَمِینِ: دست راست - سمت راست - خیرو سعادت - قهر و غلبه و نیرومندی - دین (جمله "قالوا انکم کنتم تاتوننا عن الیمین" کنایه از این است که شما خود را خیرخواه ما معرفی میکردید و استعمال کلمه یمین در این معنا شایع است بعضی از مفسرین گفتهاند : مراد از کلمه یمین دین ...
معنی مُصَیْطِرٍ: غالب - دارای سیطره (اصل کلمه مصیطر از سیطره - با سین - است ، چیزی که هست گاهی سین آن را به صاد قلب میکنند و سیطره به معنای غلبه و قهر است وقهر نوعی از غلبه را گویند که چیزی بر چیز دیگری چنان جلوه و ظهور کند که آنرا مجبور به قبول اثری از آثار خود نمای...
معنی مُصَیْطِرُونَ: غالبان - آنان که دارای سیطره اند(اصل کلمه مصیطر از سیطره - با سین - است ، چیزی که هست گاهی سین آن را به صاد قلب میکنند و سیطره به معنای غلبه و قهر است وقهر نوعی از غلبه را گویند که چیزی بر چیز دیگری چنان جلوه و ظهور کند که آنرا مجبور به قبول اثری از ...
معنی قَارِعَةُ: کوبنده - یکی از اسامی قیامت( بدین جهت قیامت را قارعه ( کوبنده )نامیده که آسمانها و زمین را به هم میکوبد ، و به آسمان و زمینی دیگر تبدیل میکند ، کوهها را به راه میاندازد ، خورشید را تیره و ماه را منخسف میکند ، ستارگان را میریزد و تمامی اشیا به قهر خدا...
معنی عَنَتِ: متواضع شد (فعل ماضی مؤنث از ماده عنوة است و عنوة به معنای ذلت در قبال قهر قاهر است ، و حالتی است که در قیامت هر موجودی در برابر خدای سبحان ، و در قبال ظهور سلطنت الهی او به خود میگیرد و اگر عنوة و ذلت را به صورتها در عبارت "عَنَتِ ﭐلْوُجُوهُ لِلْحَیّ...
معنی نَسْخَرُ مِنکُمْ: شما را مسخره می کنیم - شما را وادار به انجام کاری خلاف میل باطنیتان می کنیم (سخریه به معنای این است که انسان کاری را بر خلاف آنچه در باطن دارد انجام دهد ، بطوری که هر بینندهای به کم عقلی انجام دهنده آن کار پی ببرد ، و از همین باب است کلمه تسخیر چون ت...
تکرار در قرآن: ۱۰(بار)
غلبه و ذلیل کردن و در هر یک به کار رود (راغب) . یتیم را ذلیل و بیچاره مکن (و آن به واسطه از بین بردن مال اوست) و آن تقریباً مرادف با ظلم است. قهر به معنی غلبه توأم است با توانائی مثل . یعنی: ما بالا دست آنهائیم ما به آنها چیره‏ایم ظاهراً «قاهِرُونَ» خبر بعد از خبر است. چنانکه در آیه . «فَوْقَ» خبر بعد از خبر است یعنی: او غالب و بالا دست بندگانش می‏باشد.

گویش اصفهانی

تکیه ای: qahr
طاری: tahr
طامه ای: ta:r
طرقی: qahr
کشه ای: qahr
نطنزی: qahr


واژه نامه بختیاریکا

به گُند؛ قم قراز؛ قراز؛ قوز؛ نَرِمِه

پیشنهاد کاربران

در پارسی افزون بر خشم گ غژم ، غراش ، دژند " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
قهراً = غراشی ، دژندی
قهر آمیز = دژندیک

ناآشتی, وقتی دو دوست با همدیگر صحبت نکنند می گوییم قهر کردن.

به معنی عام، و معمول قدیمی، ترک دوستی. ( مقابل آشتی ) بیشتر در دوران کودکی، خردسالی بیشتر رایج است

سخط

برآشفته

قَهریدن با کسی = قهر کردن
قهراندن کسی با کسی = باعث قهر شدن


کلمات دیگر: