کلمه جو
صفحه اصلی

متوازی


مترادف متوازی : موازی باهم، ناهم رس، روبه رو، هم سو، هم جهت، برابر، مساوی

برابر پارسی : همسویه، رو به رو، همرو

فارسی به انگلیسی

parallel

فارسی به عربی

تامین , متوازی

عربی به فارسی

موازي , متوازي , برابر , خط موازي , موازي کردن , برابر کردن


مترادف و متضاد

روبه‌رو


هم‌سو، هم‌جهت


برابر، مساوی


۱. موازی باهم، ناهم رس
۲. روبهرو
۳. همسو، همجهت
۴. برابر، مساوی


collateral (صفت)
پهلو به پهلو، وثیقه، متوازی، هم بر

parallel (صفت)
متوازی، برابر، موازی

موازی باهم، ناهم رس


فرهنگ فارسی

برابریکدیگر، دوخطمساوی وبرابرهم که هرچه امتدادداده شوندبهم نرسند
( اسم ) ۱ - آنچه که روبروی دیگری باشد برابر . ۲ - دو خطی که فاصل. نقاط مقابل آن بیک اندازه باشد و هر قدر آن دو خط را از طرفین امتداد دهند بهم نرسند .

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - برابر یکدیگر. ۲ - دو خط برابر با هم که هرچه امتداد داده شوند به هم نرسند، موازی . ، ~الاضلاع چهار ضلعی ای که اضلاع آن دو به دو با هم موازیند. ، ~السطوح فضایی که دارای شش وجه است و هر دو وجه رو به رو متساوی و موازیند.

لغت نامه دهخدا

متوازی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) با هم برابر شونده. ( غیاث ) ( آنندراج ). برابر : سراء و ضراء او نزدیک مرد دانا متوازی و متساوی است. ( جهانگشای جوینی ).
- سجع متوازی ؛ چنان است که کلمات در وزن و عددو حروف روی یکی باشند. چون گل ومل و مهجوری و مخموری مقابل سجع متوازن و سجع مطرف. و رجوع به سجع و ابدع البدایع شمس العلماء گرکانی ص 292 و تعریفات جرجانی ص 134 شود. || دو خطی که فاصله نقاط مختلف آنها نسبت به یکدیگر به یک اندازه باشد و هر چند آن دو خط را از طرفین امتداد دهند بهم نرسند.

فرهنگ عمید

۱. برابر یکدیگر.
۲. [قدیمی] دو خط مساوی و برابر هم که هرچه امتداد داده شوند به هم نرسند، موازی.

پیشنهاد کاربران

همسو


کلمات دیگر: