کلمه جو
صفحه اصلی

مته


مترادف مته : برماه، برمه، برماهه، پرمه، مثقب، دریل، بید، شپشک

فارسی به انگلیسی

borer, drill, gimlet, auger, burr

drill, auger, gimlet, burr


borer, drill, gimlet


فارسی به عربی

ثقب , مثقاب , مثقب

مترادف و متضاد

bit (اسم)
ذره، خرده، مته، رقم دودویی، تکه، قطعه، لقمه، سرمته، دهنه، لجام، پاره، ریزه، تیغه رنده

drill (اسم)
تمرین، مته، مشق، مشق نظامی

auger (اسم)
مته، دیلم، زمین سوراخ کن

borer (اسم)
مته، سوراخ کن

gimlet (اسم)
مته، درفش، گردبر، سوراخ کننده

برماه، برمه، برماهه، پرمه، مثقب، دریل


بید


شپشک


۱. برماه، برمه، برماهه، پرمه، مثقب، دریل
۲. بید
۳. شپشک


فرهنگ فارسی

افزاری که نجاربا آن چوب وتخته راسوراخ میکند
( اسم ) بید . ۲ - شپشک گندم .
راز نهانی

فرهنگ معین

(مَ تِّ ) (اِ. ) دستگاهی که با آن چوب ، آهن ، و دیوار را سوراخ کنند.

لغت نامه دهخدا

مته. [ م َ ت َ / م َت ْ ت َ /ت ِ ] ( اِ ) برماه و آن آلتی باشد که درودگران بدان چوب و تخته سوراخ کنند. ( برهان ). برمه نجاران که بدان چوب و تخته سوراخ کنند و آن را ماهه نیز گویند. ( انجمن آرا ). برمه نجاران که ماهه نیز گویند. ( رشیدی ). برماه و آن را ماهه نیز خوانند. ( جهانگیری ). مثقب که برمه نجاران است و بدان چوب و تخته سوراخ کنند و آن را ماهه نیز گویند. ( آنندراج ). برمه که نجاران چوب را بدان سوراخ کنند. ( غیاث ). برماه. مثقب. برمه. برماهه. برماه. گردبر. گرده بر. بیرم. آلتی با نوک تیز پولادی که با چرخاندن آن به دور محور خود بکمک کمانی مخصوص یا نیروی برق و گاهی هم با دست ، چوب و آهن وظروف سفالین و جز اینها را سوراخ کنند :
چو مته تو شدم در غم تو سرگردان
بسان چوب تو از اسکنه شدم دل ریش.
مسعودسعد.
- مته بر خشخاش نهادن ؛ مته بر ذره نهادن. ( آنندراج ). و رجوع به ترکیب بعد شود.
- مته بر ذره نهادن ؛ حد بصر و دقت نظر مستفاد میشود، یعنی در کاری غور تمام کردن. ( آنندراج ) :
آن چشم چه شد که مته بر ذره نهاد
گوش شنوا و نای بینایی کو.
تأثیر ( از آنندراج ).
- مته به خشخاش گذاشتن ؛ خرده نگرش بودن. ( امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1399 ).و رجوع به ترکیب مته بر خشخاش نهادن شود.
- مته به کون خشخاش گذاشته است ؛ در تزویر و حیله همه چیز شش دانگ است. ( بهار عجم ) ( آنندراج ).
- مته کمان ؛ مته ای که بوسیله زهی و کمانی تند و سریع گردد و زودتر از مته ساده سوراخ کند. مته ای که آن را با کمانی چرمین به چرخ آرند. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| کرمی که در پشمینه آلات افتد. ( برهان ). کرمی که در پارچه های پشمینه افتد. ( ناظم الاطباء ). پت. بید. کرم ابریشم خوار. عثه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || کرمی که گندم را خراب و نابود کند و به عربی سوس گویند. ( برهان ). کرمی که گندم را ضایع کند. ( ناظم الاطباء ).

مته. [ م َت ْهَْ ] ( ع مص ) آب به دلو کشیدن از چاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) اغوا. ( ناظم الاطباء ).

مته. [ م َ ت َه ْ ] ( ع مص )علاج کردن بطالت و غوایت. ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). || گمراه شدن. ( ناظم الاطباء ).

مته. [ م َ ت َه ْ ] ( ع اِ ) راز نهانی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) اغوا. ( ناظم الاطباء ). غوایت. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ).

مته . [ م َ ت َ / م َت ْ ت َ /ت ِ ] (اِ) برماه و آن آلتی باشد که درودگران بدان چوب و تخته سوراخ کنند. (برهان ). برمه ٔ نجاران که بدان چوب و تخته سوراخ کنند و آن را ماهه نیز گویند. (انجمن آرا). برمه ٔ نجاران که ماهه نیز گویند. (رشیدی ). برماه و آن را ماهه نیز خوانند. (جهانگیری ). مثقب که برمه نجاران است و بدان چوب و تخته سوراخ کنند و آن را ماهه نیز گویند. (آنندراج ). برمه که نجاران چوب را بدان سوراخ کنند. (غیاث ). برماه . مثقب . برمه . برماهه . برماه . گردبر. گرده بر. بیرم . آلتی با نوک تیز پولادی که با چرخاندن آن به دور محور خود بکمک کمانی مخصوص یا نیروی برق و گاهی هم با دست ، چوب و آهن وظروف سفالین و جز اینها را سوراخ کنند :
چو مته ٔ تو شدم در غم تو سرگردان
بسان چوب تو از اسکنه شدم دل ریش .

مسعودسعد.


- مته بر خشخاش نهادن ؛ مته بر ذره نهادن . (آنندراج ). و رجوع به ترکیب بعد شود.
- مته بر ذره نهادن ؛ حد بصر و دقت نظر مستفاد میشود، یعنی در کاری غور تمام کردن . (آنندراج ) :
آن چشم چه شد که مته بر ذره نهاد
گوش شنوا و نای بینایی کو.

تأثیر (از آنندراج ).


- مته به خشخاش گذاشتن ؛ خرده نگرش بودن . (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1399).و رجوع به ترکیب مته بر خشخاش نهادن شود.
- مته به کون خشخاش گذاشته است ؛ در تزویر و حیله همه چیز شش دانگ است . (بهار عجم ) (آنندراج ).
- مته کمان ؛ مته ای که بوسیله ٔ زهی و کمانی تند و سریع گردد و زودتر از مته ٔ ساده سوراخ کند. مته ای که آن را با کمانی چرمین به چرخ آرند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| کرمی که در پشمینه آلات افتد. (برهان ). کرمی که در پارچه های پشمینه افتد. (ناظم الاطباء). پت . بید. کرم ابریشم خوار. عثه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کرمی که گندم را خراب و نابود کند و به عربی سوس گویند. (برهان ). کرمی که گندم را ضایع کند. (ناظم الاطباء).

مته . [ م َ ت َه ْ ] (ع اِ) راز نهانی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) اغوا. (ناظم الاطباء). غوایت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).


مته . [ م َ ت َه ْ ] (ع مص )علاج کردن بطالت و غوایت . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || گمراه شدن . (ناظم الاطباء).


مته . [ م َت ْهَْ ] (ع مص ) آب به دلو کشیدن از چاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) اغوا. (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

ابزاری که نجار با آن چوب و تخته را سوراخ می کند، پرما، ماهه، بهرمه.

دانشنامه عمومی

مته ابزاری بُرنده برای سوراخ کردن اشیا و وسایل است. مته ها توسط وسیله ای که آن را سوراخ کننده (دریل) می نامند، استفاده می شوند؛ بدین شکل که دریل که معمولاً با سرعت می چرخد، سبب می شود مته بتواند شیء موردنظر را سوراخ کند.اگرچه غالباً مته ها سوراخ ها را به شکل دایره (و نهایتاً استوانه) ایجاد می کنند، ولی انواعی از مته هستند که می توانند سوراخ هایی به شکل غیر از دایره نیز ایجاد کنند.
فولاد کم کربن:
برخی بر این باورند که سازندهٔ این دستگاه فردی آمریکایی به نام استیون ای. مورس است.
بسته به کاربرد از مواد مختلفی برای ساختن مته استفاده می شود.
فقط برای سوراخ کاری روی چوب استفاده می شود. این نوع مته دارای لبهٔ نگهدارنده نیست و نیاز به تیز کردن مداوم ندارد. کار کردن روی چوب های سخت می تواند طول عمر این مته را کاهش دهد. این نوع مته، در مقایسه با دیگر ابزارهایی که عمر طولانی تر دارند، قیمت زیادی دارد.

دانشنامه آزاد فارسی

مَتِّه (auger)
ابزار حفر سوراخ . در اصل نوعی ابزار درودگری است که لبۀ برنده و نوک مارپیچی دارد و با دسته ای که بر ساقۀ مته عمود است به کار می رود. در باستان شناسی، برای جمع آوری نمونه های رسوب و خاک از زیر زمین و تعیین عمق و نوع رسوب های باستان شناختیاز مته ای بزرگ استفاده می کنند. به این ترتیب، دیگر نیازی به خاک برداری با دست نیست. متّه ممکن است دستی یا ماشینی باشد.

جدول کلمات

دریل

پیشنهاد کاربران

درل، برماه، برمه، برماهه، پرمه، مثقب، دریل، بید، شپشک

وسیله ایی که با الماس کار میکند وکار سوراخ کردن و. . . را انجام میدهد

[ گویش مازنی ] /maghghaash/ پنس موچین - ابزاری مربوط به نجاران که به وسیله ی آن چوب را سوراخ کنند

ثنب. . .

Drill Bit

https://en. wikipedia. org/wiki/Drill_bit


کلمات دیگر: