کلمه جو
صفحه اصلی

گمان کردن

فارسی به انگلیسی

to believe or think, to be of the opinion


expect, fancy, guess, presume, imagine, think, speculate, suppose, surmise, suspect


fancy, guess, imagine, think, speculate, suppose, surmise, suspect, expect, presume, to believe or think, to be of the opinion

فارسی به عربی

احسب , اعتقد , مشتبه به

مترادف و متضاد

supposable (صفت)
تصور کردنی، انگاشتنی، گمان کردن، فرض کردنی، قابل عرض

suspect (فعل)
شک داشتن، ظن کردن، گمان کردن، سوء ظن داشتن، بدگمان شدن از، ظنین بودن از

reckon (فعل)
شمردن، حساب پس دادن، فرض کردن، عقیده داشتن، خیال کردن، محسوب داشتن، روی چیزی حساب کردن، گمان کردن

suppose (فعل)
فرض کردن، انگاشتن، پنداشتن، خیال کردن، گمان کردن

think (فعل)
عقیده داشتن، فکر کردن، اندیشیدن، خیال کردن، خیال داشتن، گمان کردن، فکر چیزی را کردن

فرهنگ فارسی

۱ - تصور کردن انگاشتن . ۲ - پنداشتن توهم کردن : تو گمان کردی که کرد آلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی ? ( مثنوی ) ۳ - شک کردن تردید کردن : در هستی خدای گروهی گمان کنند وندر سخاوت تو نکردست کس گمان . ( فرخی )

فرهنگ معین

( ~ . کَ دَ ) (مص ل . ) پنداشتن ، تصور کردن .

لغت نامه دهخدا

گمان کردن. [ گ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شک کردن. تردید کردن :
در هستی خدای گروهی گمان کنند
وندر سخاوت تو نکرده ست کس گمان.
فرخی.
|| پنداشتن. تصور کردن. صورت بستن :
تو گمان کردی که کرد آلودگی
در صفا غش کی هلد پالودگی.
مولوی.
- امثال :
گمان میکند علی آباد شهری است ؛ علی آباد در سر راه تهران است و چون قصبه بزرگی است ، مسافرین ساده لوح وقتی به نزدیکی آن رسند، تصور کنند شهری است یا به شهر تهران رسیده اند و مراداین است که پندارش بر خلاف واقع است. ( فرهنگ عوام ).

واژه نامه بختیاریکا

دار گُدن

پیشنهاد کاربران

ظن بردن


کلمات دیگر: