فهرست کردن
فارسی به انگلیسی
to make a list of, to index, inventory
فارسی به عربی
دلیل , قائمة
مترادف و متضاد
نشان دادن، فهرست کردن، دارای فهرست کردن، بفهرست دراوردن، به صورت الفبایی مرتب کردن
اماده کردن، کج کردن، فهرست کردن، در فهرست وارد کردن، در لیست ثبت کردن، شیار کردن
فهرست کردن، فهرست به فهرست بردن
فهرست کردن
کلمات دیگر: