کلمه جو
صفحه اصلی

فیزیک دان

فارسی به انگلیسی

physicist, physicist, physiology

فارسی به عربی

فیزیاوی

مترادف و متضاد

physicist (اسم)
فیزیک دان

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) کسی که از علم فیزیک آگاه باشد عالم فیزیک .

فرهنگ معین

[ فر - فا. ] (ص فا. اِ. ) کسی که از علم فیزیک آگاه باشد.

لغت نامه دهخدا

فیزیک دان. ( نف مرکب ) فیزیک داننده. کسی که از علم فیزیک آگاه باشد. عالم فیزیک. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فیزیسین شود.

فرهنگ عمید

دانشمند علم فیزیک.

دانشنامه عمومی

یک فیزیک دان (یا فیزیک پیشه) (به انگلیسی: physicist) یک دانشمند است که در زمینه فیزیک پژوهش می کند. فیزیک دان ها پدیده های بسیاری را در مقیاس های طولی بسیار گسترده بررسی می کنند. از ذرات بنیادی که تشکیل دهندهٔ ماده هستند، تا کهکشان ها و سراسر جهان هستی مادی به عنوان یک کل، در کیهان شناسی.
فیزیک
دانشمند
بیشتر مطالب ارائه شده در دوره کارشناسی فیزیک مربوط به دستاوردهای حدود یک قرن قبل و پیش از آن در فیزیک هستند. نظریه انتشار نور ابن هیثم در حدود قرن یازدهم میلادی ارائه شد، قوانین حرکت نیوتن و قانون جهانی گرانش نیوتون در قرن هفدهم، الکترومغناطیس در قرن نوزدهم و نسبیت خاص و مکانیک کوانتومی در ابتدای قرن بیستم مطرح گردیدند. برنامه آموزش کارشناسی فیزیک معمولاً شامل این درس ها می شود: مکانیک کلاسیک، الکترومغناطیس، شیمی عمومی، ترمودینامیک، موج و اپتیک، نسبیت خاص، فیزیک جدید، مکانیک کوانتوم، فیزیک حالت جامد، کیهان شناسی و اخیراً فیزیک ذرات بنیادی. همچنین دانش جویان فیزیک، درس های ریاضی بسیاری را در زمینه آنالیز ریاضی و جبر خطی فرا می گیرند و مهارت های زیادی نیز در برنامه نویسی و فیزیک محاسباتی کسب می کنند.
بیشتر دانسته های لازم برای پژوهش، در دورهٔ دکترا و کارشناسی ارشد فرا گرفته می شوند. در این مقاطع، دانشجویان وارد زمینه های تخصصی تر فیزیک می شوند.
دانشگاه ها، آزمایشگاه های دولتی و صنایع خصوصی بزرگترین استخدام کنندگان فیزیک دان ها هستند. به دلیل گستردگی آموخته های دانشجویان فیزیک، بسیاری از آن ها توانایی های لازم برای فعالیت معمولاً با موفقیت در زمینه های دیگر را، به خصوص در مهندسی، اقتصاد و علوم مالی و رایانش دارا هستند.

پیشنهاد کاربران

گیتیگ دان:، فیزیک دان
گیتاشناسی: جغرافی دان

در پارسی " گیتیکدان " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .


کلمات دیگر: