کلمه جو
صفحه اصلی

مازندران

فارسی به انگلیسی

mazandaran

فرهنگ فارسی

در قدیم ناحیه شمالی ایران که کناره های جنوبی دریای خزر تا گیلان را شامل میشد مازندران میگفتند . نام آن بارها در افسانه های قدیمی و در شاهنامه آمده است . بعدها آنرا بسبب مسکن قوم تپور تپورستان و طبرستان خواندند سلسله های : علویان زیاریان و دیلمیان از آنجا برخاستند . مازندران اکنون در تقسیمات کشور استان دوم را تشکیل میدهد که محدود است از شمال بدریای خزر جمهوری ترکمنستان شوروی از مشرق بخراسان و فرمانداری کل سمنان و استان مرکزی و از مغرب به استان اول گیلان . استان مازندران دارای دو منطقه جلگه ای و کوهستانی است پوشیده از جنگل مراتع و کشتزارها . رشته اصلی سلسله جبال البرز با کوههای پوشیده از برف: سواد کوه هزار جریب و شاه کوه در آن کشیده شده و رودخانه های : سه هزار چالوس هراز تالار بابل نکا از البرز سرچشمه میگیرند و پس از عبور از دره هایی از دشت جاری شده و بدریای خزر میریزند . آب و هوای مازندران معتدل و بارانی است ولی گاهی بر اثر وزش بادهایی از شمال شرقی و یا جنوب زمستانها سرد و سبب سرمازدگی درختان مرکبات میشود . مازندران در دوره رضاشاه کبیر آباد شد و شهرهای جدید و زیبایی در آن بوجود آمد . در سالهای اخیر نیز بر آبادی آن افزوده شد جاده های اسفالت کشیده شد و شعبه راه آهن سرتاسری تا شهر گرگان ادامه یافت . مرکز این استان شهر ساری و شهرستانهای آن عبارتند از : ساری بهشهر شاهی شهسورا بابل آمل نور گرگان و دشت گرگان . شهرهای : ساری آمل بابل بابلسر شاهی گرگان گنبد - قابوس شهسوار رامسر بندرنوشهر چالوس و بندر شاه نیز در این استان واقع هستند. محصولات مهم مازندران : غله برنج پنبه مرکبات توتون کنف چوب جنگلی و لبنیات است . از کانهای زغال سنگ گلوگاه و زیراب بهره برداری میشود و کارخانه های آن : پنبه پاک کنی پارچه بافی قالی بافی و روغن کشی است . راه آهن سرتاسری ایران از بندر شاه شروع شده و پس از عبور از بندر گز ساری و کوهستانهای سخت و بلند به تهران می پیوندد . پل معروف [ ورسک ] بر روی دره ای در بلندی زیاد ساخته شده که راه آهن مازندران از آن میگذرد . جمعیت ۲۳۸۷۱۷۱ .
منطقه کوههای مرتفع که عمده آن را کوههای البرز تشکیل داده است در امتداد دریای خزر

لغت نامه دهخدا

مازندران . [ زَ دَ ] (اِخ ) (دریای ....) بحر خزر. بحر آبسکون . بحر جرجان . ارقانیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به خزر در همین لغت نامه شود.


مازندران.[ زَ دَ ] ( اِخ ) منطقه کوههای مرتفع، که قسمت عمده آن از سلسله جبال البرز واقع در امتداد ساحل جنوبی دریای خزر تشکیل می شود در خاور و شمال قومس ، نزد جغرافی نویسان قدیم عرب بنام طبرستان معروف بود. ظاهراً از قرن هفتم ، تقریباً مصادف با زمان فتنه مغول اسم طبرستان از استعمال افتاد و کلمه مازندران جای آن را گرفت و تاکنون هم «مازندران » بر این ایالت اطلاق می گردد. بسیاری اوقات اسم مازندران عمومیتی پیدا کرده بر ایالت مجاور یعنی گرگان نیز اطلاق شده است. یاقوت ، اولین مورخی که اسم مازندران را ذکر کرده گوید نمی داند اسم مازندران از چه وقت استعمال شده و با اینکه او در کتابهای قدیم اثری از این اسم نیافته استعمال آن در آن زمان همه جا معمول بوده است. در حقیقت این دو اسم ، یعنی طبرستان و مازندران مترادف و به یک معنی بوده اند اما در همان حال که اسم طبرستان بر تمام نواحی کوهستانی و اراضی پست ساحلی اطلاق می شد، کلمه مازندران بر منطقه اراضی پست ساحلی که از دلتای سفیدرود تا جنوب خاوری بحر خزر امتداد دارد اطلاق گردید و امروز دیگر اسم طبرستان استعمال نمی شود. ( از سرزمینهای خلافت شرقی تألیف لسترنج ص 394 ). در قدیم ناحیه شمالی ایران که کناره های جنوبی دریای خزر تا گیلان را شامل می شد مازندران می گفتند. نام آن بارها در افسانه های قدیمی و در شاهنامه آمده است. بعدها به سبب مسکن قوم تپور، تپورستان و طبرستان خواندند. سلسله های علویان ، زیاریان و دیلمیان از آنجا برخاستند. ( از فرهنگ فارسی معین ). مازندران از شمال به بحر خزر و از جنوب به رشته های مرکزی البرز و از مشرق به استرآباد و از مغرب به گیلان محدود است طول آن از مغرب به مشرق 320 و عرض آن 96 هزارگز است. جبال البرز در جنوب مازندران قوس عظیمی تشکیل می دهد که عرض آن 50 هزارگزاست و مانند سدی قسمت شمالی را از مرکز ایران جدا می کند و تمام رطوبت بحر خزر را در دامنه شمالی خود متوقف می کند و موجب بارندگی زیاد و رطوبت فراوانی می شود. از حیث ارتفاع و محصولات ، مازندران را می توان به چهار ناحیه تقسیم کرد از این قرار: اول - قلل مرتفع کوهها که از چهار هزارمتر بالاتر و پوشیده از برف است و در تابستان در روی سنگهای آنها گلسنگهایی یافت می شود. دوم - از چهارهزار متر تا هزار متر مراتع وسیعی است که در موقع تابستان احشام طوائف چادرنشین در آنها می چرند. سوم - از حوالی هزار متر ناحیه جنگلها ودره های حاصلخیز شروع می شود و این قسمت دارای نواحی مختلف است. چهارم - ناحیه پست ساحلی که اغلب بسیار مرطوب و در بعضی نقاط مزارع برنج بر روی تپه های شنی ساحلی آنها بعضی قری و قصبات ایجاد شده است. آب و هوای مازندران بطور کلی معتدل ولی اغلب متغیر و دارای اختلافات شدید است ، هرچند هوای آن مرطوب می باشد ولی اختلافات حرارت شب و روز تابستان زیاد است و بیشتر بادهای آن از طرف مغرب و مشرق می وزد. بادهای شمال شرقی غالباً سرد و در تابستان موجب صافی هوا و در زمستان موجب بارش برف است که گاهی باعث خرابی درختهای مرکبات می شود. مقدار باران سالیانه آن از 60 الی 70 سانتیمتر و حرارت متوسط تابستانی 26 الی 30 و در زمستان 10 الی 12 و گاهی به چند درجه زیر صفر می رسد و درختهای مرکبات را خراب می کند. مازندران رودهای متعدد دارد و همه از البرز سرچشمه می گیرند و وارد بحر خزر می شوند. جلگه مازندران عموماً از رسوباتی که این رودخانه ها در ساحل بحر خزر ایجاد کرده تشکیل شده است ، امروزه هم رودخانه های متعددی که به طرف بحر خزر جاری است در موقع ذوب برف رسوبات را از کوه کنده ساحل را وسیعتر می کند. معروفترین این رودها عبارتند از: سه هزار، چالوس ، هراز، رودبابل ، تالار، تجن ، نیکا، قره سو.

مازندران .[ زَ دَ ] (اِخ ) منطقه ٔ کوههای مرتفع، که قسمت عمده ٔ آن از سلسله ٔ جبال البرز واقع در امتداد ساحل جنوبی دریای خزر تشکیل می شود در خاور و شمال قومس ، نزد جغرافی نویسان قدیم عرب بنام طبرستان معروف بود. ظاهراً از قرن هفتم ، تقریباً مصادف با زمان فتنه ٔ مغول اسم طبرستان از استعمال افتاد و کلمه ٔ مازندران جای آن را گرفت و تاکنون هم «مازندران » بر این ایالت اطلاق می گردد. بسیاری اوقات اسم مازندران عمومیتی پیدا کرده بر ایالت مجاور یعنی گرگان نیز اطلاق شده است . یاقوت ، اولین مورخی که اسم مازندران را ذکر کرده گوید نمی داند اسم مازندران از چه وقت استعمال شده و با اینکه او در کتابهای قدیم اثری از این اسم نیافته استعمال آن در آن زمان همه جا معمول بوده است . در حقیقت این دو اسم ، یعنی طبرستان و مازندران مترادف و به یک معنی بوده اند اما در همان حال که اسم طبرستان بر تمام نواحی کوهستانی و اراضی پست ساحلی اطلاق می شد، کلمه ٔ مازندران بر منطقه ٔ اراضی پست ساحلی که از دلتای سفیدرود تا جنوب خاوری بحر خزر امتداد دارد اطلاق گردید و امروز دیگر اسم طبرستان استعمال نمی شود. (از سرزمینهای خلافت شرقی تألیف لسترنج ص 394). در قدیم ناحیه ٔ شمالی ایران که کناره های جنوبی دریای خزر تا گیلان را شامل می شد مازندران می گفتند. نام آن بارها در افسانه های قدیمی و در شاهنامه آمده است . بعدها به سبب مسکن قوم تپور، تپورستان و طبرستان خواندند. سلسله های علویان ، زیاریان و دیلمیان از آنجا برخاستند. (از فرهنگ فارسی معین ). مازندران از شمال به بحر خزر و از جنوب به رشته های مرکزی البرز و از مشرق به استرآباد و از مغرب به گیلان محدود است طول آن از مغرب به مشرق 320 و عرض آن 96 هزارگز است . جبال البرز در جنوب مازندران قوس عظیمی تشکیل می دهد که عرض آن 50 هزارگزاست و مانند سدی قسمت شمالی را از مرکز ایران جدا می کند و تمام رطوبت بحر خزر را در دامنه ٔ شمالی خود متوقف می کند و موجب بارندگی زیاد و رطوبت فراوانی می شود. از حیث ارتفاع و محصولات ، مازندران را می توان به چهار ناحیه تقسیم کرد از این قرار: اول - قلل مرتفع کوهها که از چهار هزارمتر بالاتر و پوشیده از برف است و در تابستان در روی سنگهای آنها گلسنگهایی یافت می شود. دوم - از چهارهزار متر تا هزار متر مراتع وسیعی است که در موقع تابستان احشام طوائف چادرنشین در آنها می چرند. سوم - از حوالی هزار متر ناحیه ٔ جنگلها ودره های حاصلخیز شروع می شود و این قسمت دارای نواحی مختلف است . چهارم - ناحیه ٔ پست ساحلی که اغلب بسیار مرطوب و در بعضی نقاط مزارع برنج بر روی تپه های شنی ساحلی آنها بعضی قری و قصبات ایجاد شده است . آب و هوای مازندران بطور کلی معتدل ولی اغلب متغیر و دارای اختلافات شدید است ، هرچند هوای آن مرطوب می باشد ولی اختلافات حرارت شب و روز تابستان زیاد است و بیشتر بادهای آن از طرف مغرب و مشرق می وزد. بادهای شمال شرقی غالباً سرد و در تابستان موجب صافی هوا و در زمستان موجب بارش برف است که گاهی باعث خرابی درختهای مرکبات می شود. مقدار باران سالیانه ٔ آن از 60 الی 70 سانتیمتر و حرارت متوسط تابستانی 26 الی 30 و در زمستان 10 الی 12 و گاهی به چند درجه زیر صفر می رسد و درختهای مرکبات را خراب می کند. مازندران رودهای متعدد دارد و همه از البرز سرچشمه می گیرند و وارد بحر خزر می شوند. جلگه ٔ مازندران عموماً از رسوباتی که این رودخانه ها در ساحل بحر خزر ایجاد کرده تشکیل شده است ، امروزه هم رودخانه های متعددی که به طرف بحر خزر جاری است در موقع ذوب برف رسوبات را از کوه کنده ساحل را وسیعتر می کند. معروفترین این رودها عبارتند از: سه هزار، چالوس ، هراز، رودبابل ، تالار، تجن ، نیکا، قره سو.
محصولات مهم مازندران از این قرار است : برنج ، گندم و جو که در نقاط خشکتر بعمل می آید. پنبه ، کنف ، کتان و انواع مرکبات و درختان صنعتی در ناحیه ٔ جنگلها و محصولات حیوانی . زراعت مازندران با آبیاری انجام می گیرد و فقط زراعت دیمی آن در ییلاقات کجور و نور و چهار دانگه می باشد. یکی از منابع مهم ثروتی مازندران ماهی است که در اغلب رودها صید می شود. مهمترین عشایر مازندران از این قرار است : ایل عبدالملکی که اصلاً قشقایی و در ابتدای دوره ٔ قاجاریه به مازندران هجرت کرده اند و در زاغمر سکنی دارند، ایل عمرانلو در گلوگاه و طوایف گلباد بین اشرف (بهشهر) و بندرگز ساکنند. در اطراف آمل چهار طایفه ٔ مشاغی و لاریجانی و نوایی و نوری متوقفند. ایل خواجه وند که اصلاً از گروس آمده و در حوالی کجور مسکن گزیده اند. طوایف گریلی و نکا که کرد هستند، در اطراف رود نیکا اقامت دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 281-284 و جغرافیای طبیعی کیهان ص 18 و 61-71). استان مازندران در حدود 47365 کیلومتر مربع مساحت دارد و بین 35 درجه و 47 دقیقه تا 38 درجه و 8 دقیقه عرض شمالی و 50 درجه و 16 دقیقه تا 56 درجه و 10 دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته است . از جانب شمال به دریای مازندران و کشور اتحاد جماهیر شوروی و از مشرق به استان خراسان و از جنوب به فرمانداری کل سمنان و استان مرکزی و از مغرب به استان گیلان محدود می باشد. استان مازندران در سرشماری آبان ماه 1345 دارای 1845270 تن جمعیت بود که از این عده 1841637 تن دارای محل سکونت ثابت و 3633 تن بقیه متحرک بوده اند یعنی محل سکونت ثابت نداشته اند. مطابق همین سرشماری تراکم جمعیت در این استان 39 نفر در کیلومتر مربع بوده است . از کل جمعیت استان مازندران 23/9 درصد شهرنشین و 76/1 درصد روستا نشین بوده اند. شهر ساری مرکز استان است و شهرستانها و بخشهای تابع آنها بقرار ذیل است : 1- ساری - حومه ، دودانگه ، چهاردانگه . 2-بهشهر - حومه ، گلوگاه ، یانه سر. 3- شاهی - حوم ، سوادکوه . 4- شهسوار - حومه ، رامسر. 5- نوشهر - حومه ، چالوس ، کلاردشت . 6- بابل - حومه ، بابلسر، بندپی . 7- آمل - حومه ، لاریجان 8- گرگان - حومه ، علی آباد، کردکوی ، بندرشاه . پهلوی دژ، گومیشان ، بندرگز. 9- دشت گرگان (گنبدقابوس ) - حومه ، مراوه تپه ، گوکلان (کلاله )، مینودشت ، رامیان ، داشبرون . 10- نور - حومه ، چمستان ، بلده . (از فرهنگ جغرافیایی ایران و نشریه ٔ مرکز آمار ایران خردادماه 1347 ج 156) :
که مازندران شهر ما یاد باد
همیشه بر و بومش آباد باد.

فردوسی .


سوی گرگساران و مازندران
همی راند خواهم سپاهی گران .

فردوسی .


تاج و سریر خسرو مازندران ز رشک
خورشید را گذار همانا برافکند.

خاقانی .


روز ارنه تیغ خسرو مازندران شده ست
چون بشکند نهال ستم یا برافکند.

خاقانی .


به مازندرانم ظفربایدی
که دیوانش را تن بتن کشتمی .

خاقانی .


و رجوع به طبرستان و تبرستان و جغرافیای سیاسی کیهان صص 281-284 و جغرافیای طبیعی کیهان ص 18 و 61 و 71 و سرزمینهای خلافت شرقی ص 394 و مازندران و استرآباد تألیف رابینو و مازندران تألیف عباس شایان شود.

دانشنامه عمومی

نام استانیست درشمال ایران درسواحل دریا بهمین نام


مازندران ممکن است به :
دریای خزر (دریای شمالی ایران یا دریای خزر)
مربوط گردد.
استان مازندران (استان دوم یا مازندران، در شمال ایران)
جلگه مازندران
طبرستان (پادشاهی باستانی و ناحیه ای در شمال ایران قدیم، سرزمین اقوام تبری)
استان مازندران (سرزمینی که اقوام مازندرانی (تبری)، یا سرزمین تبرستان قدیم بوده است)
دانشگاه مازندران
راه آهن مازندران

مازندران (ابهام زدایی). مازندران ممکن است به :
دریای خزر (دریای شمالی ایران یا دریای خزر)
استان مازندران (استان دوم یا مازندران، در شمال ایران)
مازندران در شاهنامه.
طبرستان (پادشاهی باستانی و ناحیه ای در شمال ایران قدیم، سرزمین اقوام تبری)
استان مازندران (سرزمینی که اقوام مازندرانی (تبری)، یا سرزمین تبرستان قدیم بوده است)
دانشگاه مازندران
راه آهن مازندران
جلگه مازندران
مربوط گردد.

دانشنامه آزاد فارسی

38045000-2.jpg
استانی در شمال ایران و در حاشیۀ جنوبی دریای خزر. از شمال به دریای خزر، از شرق به استان گلستان، از جنوب شرقی به استان سمنان، از جنوب به استان های تهران و البرز و قزوین، و از غرب به استان گیلان محدود است. بخش مرکزی کوه های پوشیده از جنگل البرز، سراسر نواحی مرکزی و جنوبی این استان را حدود ۸۰ درصد زیر پوشش برده است و جلگۀ ساحلی نسبتاً باریکی در شمال آن قرار دارد که بیست درصد بقیه را شامل می شود و اکثر مناطق مسکونی و کشتزارها را در میان خود جای داده است. کوه دماوند، با ارتفاع ۵,۶۷۱ متر، مرتفع ترین نقطۀ این استان است و کوه های مرتفع دیگری چون علم کوه، تخت سلیمان، گرده کوه، آزادکوه، چپکرو، گرمابسر، و سوادکوه و کوه های دیگری که ارتفاعشان بالاتر از ۳,۵۰۰ متر است، جزو دیگر بلندی های این استان محسوب می شوند. جلگۀ ساحلی مازندران، که در واقع کوه پایۀ شمالی البرز است، با پهنای متفاوت پنج تا ۴۰ کیلومتر (اطراف شهر بابل) به سوی دریای خزر، با ارتفاع خط ساحلی حدود ۲۵ متر زیر سطح دریاهای آزاد، گسترده شده و پست ترین نواحی ایران را از نظر ارتفاعی به خود اختصاص داده است. اقلیم آن در کوهستان های جنوبی و مرکزی معتدلِ مایل به سرد و نیمه مرطوب و در دشت های ساحلی معتدلِ مایل به گرم و نیمه مرطوب است. بارندگی های زیاد این استان، که روبه شرق از شدت آن کاسته شده و روبه غرب بر میزان آن افزوده می شود، باعث پیدایش رودخانه های فراوانی شده است، که همگی از بلندی های جنوبی سرچشمه می گیرند و به دریای خزر می ریزند، برخی از آن ها عبارت اند از نکا، تجن، تالار، هراز، چالوس، و سه هزار و بسیاری رودهای دیگر. استان مازندران از نظر کشاورزی و صنعت، موقعیت خوبی دارد. فرآورده های کشاورزی آن عبارت اند از برنج، غلات، پنبه، چای، چغندرقند، توتون و تنباکو، مرکبات، انواع میوه، حبوبات، و علوفه. فعالیت های صنعتی و اقتصادی آن نیز عبارت اند از پارچه بافی، سفالگری، مواد غذایی، روغن های خوراکی، شیلات، کنسرو و کمپوت، لبنیات، نساجی، گونی بافی ابریشم، چوب و کاغذ، کود شیمیایی، تولید برق، صابون سازی، رنگ سازی، تقطیر چوب، و غیره. زغال سنگ، سرب و روی، سنگ مرمر و سنگ های آهکی، سیلیس و کوارتز نیز جزئی از منابع کانی آن محسوب می شوند. استان مازندران نسبت به وسعت خود از پرجمعیت ترین نواحی ایران است و با ۲,۹۲۰,۶۵۷ نفر (۱۳۸۵) جمعیت از پانزده شهرستان و ۴۳ بخش با مرکزیت اداری شهر ساری تشکیل شده است و شهرهای مهم آن عبارت اند از آمل، بابل، بابلسر، بهشهر، تنکابن، چالوس، رامسر، پل سفید، قائم شهر، محمودآباد، نکا، نور و نوشهر و شهرهای دیگری که شمارشان به ۴۶ می رسد. ساکنان باستانی مازندران، ظاهراً تپور (طپور)ها و آماردها بودند، که در کوه های شمال سمنان می زیستند. در ح دود ۱۷۶پ م، آماردها، که مردمانی جنگجو و سلحشور بودند، به اطراف ورامین منتقل شدند و فقط تپورها در مازندران ساکن شدند و سرزمینشان را تپورستان (طبرستان) نامیدند. در روزگار سلجوقیان تپورستان به مازندران تغییر نام یافت. مورخان پیشین از سه ناحیۀ کوهستانی روبنج (رویان)، قارن، و پادوسپان نام برده اند و مطالبی دربارۀ امیران و سازمان حکومتی آنان نوشته اند. از روزگار پیش از اسلام تا ۹۷۵ش، امرای محلی فراوانی ـ ازجمله خاندان زرمهر، آل باوند، قارن، پادوسپانان، علویان، سادات مرعشی و سادات هزارجریب، طاهریان، صفاریان، و غیره بر این سرزمین فرمانروایی کردند. شاه عباس اول صفوی در ۹۷۵ش، مازندران را رسماً ضمیمۀ دولت مرکزی ایران کرد و شهر اشرف، را بنیاد نهاد که بعدها به بهشهر تغییر نام یافت و در ۹۸۹ش قصری در آن احداث کرد، که هنوز پابرجاست.

پیشنهاد کاربران

محل زندگی من است. خوش آب وهوا ومناسب برای کشاورزی، دامپروری وسرانجام فروش محصولات به استانهای دیگر.

مازندران::ما زند ایرانیم
. ما ایران را زنده نگه میداریم، ما از ایران دفاع می کنیم


اصلش اینه
ماز به معنی بزرگ و ایندیرا و آن پسوند مکان هستش که میشه جایگاه دیو بزرگ ایندیرا تو ویکی پدیا هستش. الانم که این استان اصیل رو دارن نابود میکنن اما زاده هاشم آمل که جزء تهران شده و فیروز کوه هم به استان تهران پیوست ما خواهان بازگشت این دو به مازندران هستیم.

مازنداران یعنی نمازاندران و در حقیقت جمع نمازاندر است و نماز اندر یعنی
" در نماز " یا: در نماز بودن ، و نماز از واژگان کهن پارسی و مادی است و در نسک اوستا واژه "نمانگه" برای نماز آمده

مازندران برگرفته از یک واژه ی کردی است بمعنای درهای بزرگ ( مازن دران ) کردها این نام را روی استان تیپورستان گذاشتند
کوه ماز درسته
کلمه ماز بمعنای زنبور باز هم درسته
من هم در کتابم هردو را ذکر کردم
ایل های کرد زیادی در تیپورستان سکونت داشتند و دارند . . . . .

کتابی که دارم مینویسم درباره ی "روستای هشتل " است، روستایی که در آنجا به دنیا آمدم و بزرگ شدم ( یکی از روستاهای شهر آمل )
تلفظ دقیق آن هم "Hasht tal"
یک روستای زیبا و تاریخی ( تاریخ مرعشیان )
میخام نظر شما دوستان رو درمورد نحوه ی نامگذاری آن بدونم و همینطور ورود مرعشیان به آمل و چگونگی ورودشان به این روستا
مطالب زیادی نوشتم دراینباره
ولی اطلاعات شما دوستان عزیز هم میتونه مفید باشه و بهم کمک کنه کاملتر بنویسم
تشکر.

نام قوم مازنی. از سایر اقوام، آن، گالش، گیلک، گیلماز. وقتی یک گیل و گالش باهم ازدواج کنند، بچه آنان گیلاش، گیلوش ( گیل و گالش ) است.
وازدواج گیلاش با گیل ویا گالش ثمره اش بازنی است. وازدواج بازنی با گالش، گیل، گیلاش، ودر نتیجه بچه آنهارا مازنی گویند. مازنی یکی دیگر از اقوام کاسی تبار.


با سلام وادب ب دوستان شمالی و تحصیلکرده . . .

عزیزان بدون تعارف و مماشات و تساهل و Dogmatic بی معنا فقط دقت کنید و حتما Searching via R&D کنید:
ماز یا مازو بر وزن ( زال کسره ) ( E ) بمانند �ابو مازن� بمعناء ( ( نی نیستان نیشکر در جلگه ها ) ) هست
قسمت دوم
اندران یا اندرون یعنی هر آنچه داخل همان آبرفت وجلگه قرار گرفته باشد.
پس منطقه ایی در ۳ قرن قبل با حدود وثغور و حدود اربعه جغرافیایی که نوشته شده {بسیار زیبا و خوش آب و هوا که دارای نیستان و نیشکرتان بوده )

قسمت سوم
هیچ وقت لهجه خودتان را با آنچه که حقیقت را خلط مباحث نکنید و از اساطیر و بدلیل زندگی کردن بجای اصل مطلب ب فرع توجه و مصادر ب نفع خودتان نکنید. . !

مثال: بهلول حکیم ( ب بر وزن کسره - B� ) یا بلقیس ( بر وزن ضمه - O ) تلفظ میکنند. . . سعی کنید بدون تحریف و تکثرگرایی کلمه ها و تلفظ ها درست بگویید تا دیگران نیز از تولید و توسعه علمی پژوهشی شما دوستان فرا بگیرند.

تهران ( ته ران ) . شیمران. چمران. ایران. توران. چالدیران. سیران. تیران. بادران. باران ( باراندوز ) . جمکران. جماران. لنکران. مکران. جیران. آیران. ویران. حیران ( گردنه ی زیبای هیران در اردبیل ) . مهران. شهران. سهران ( سهراب. سهروردی. سهلان ) . لوران. کران. بیکران. نگران. گران. بید گل آران. مازندران ( مازند بر وزن شازند ) . . . . . و هر کلمه ایی که آخرش ران باشد. تورکی است.

مازندرانِ شاهنامه
منظور مازندران شمال ایران نیست ، جایی ایست نامعلوم.
ماز اندر آن : جایی که در آن ماز به معنی راز و پیچیدگی وجود دارد.

در زبان مازندرانی یا مازنی
ماز به معنی زنبور دران به معنی دژ است که باهم میشه دژ زنبور که اسم های ازش در بعضی از کتاب ها امده
میتوان اسم مازندران اولش ماز رو از کلمه مازیار سردار بزرگ مازندرانی هم گرفت که در برابر عرب ها مقاومت کرد

شلوار ( شال وار ) و هر کلمه ایی وار ( هست ) داشته باشد . تورکی است. مثل امیدوار. بزرگوار. سبزه وار. دیوار. دشوار ( دوش وار ) . استوار ( اوست وار ) . آدی وار ( خوی ) . کجوار ( مازند ران ) . گوجی وار ( تبریز ) . . .

مازندران به بخشی غربی طبرستان گفته میشد. مازندران از ملاط لنگرود تا بیشه انجدان وسعت داشت و گرگان از بیشه انجدان تا دیناره جاری وسعت داشت ولی طبرستان از دیناره جاری تا ملاط لنگرودگرفته شده است. یعنی گرگان و مازندران باهم طبرستان را تشکیل میدادند. البته دیلم هم بخشی از طبرستان بود. بزرگترین حد طبرستان از آران تا داهستان و خراسان تا عراق بود. ولی بزرگترین حد مازندران از دلتای سپیدرود تا دشت گرگان بود.

مردم مازندرانی در واقع از قوم تپور هستند که پس از اسلام طبری یا تبری نامیده شدند. در زبان تبری به مردم مازندران مازرونی و تَوِری گفته میشود و به زبان مازندرانی مازرونی زوون و تَوِری زوون گفته میشود.

نیما یوشیج میگوید:
تبری منی می گپ مه گوائه
کجه گپ دیئر بوتمه سوائه

ماز یا موز نام کوهی در طبرستان و تپورستان باستان بود برای همین موزاندرون میگفتند که معنی جایی هست که کوه موز درون آن هست.
نواحی به نام ماز و موز و مازندران در غرب مازندران و شرق گیلان وجود دارد.

ماز بصورت ماس به معنی چسبنده هست و مازندران یعنی منطقه ای که چسبیده به دریا هست.

غرب مازندران میگن: دماسن و بماسن یعنی چسبیدن
شرق مازندران میگن: دماستن و بماستن یعنی چسبیدن
غرب مازندران میگن: دماسیمه و بماسیمه یعنی چسبیدم
شرق مازندران میگن: دماستمه و بماستمه یعنی چسبیدم
غرب مازندران میگن: ماسمه یعنی می چسبم
شرق مازندران میگن: ماسمبه یعنی می چسبم
غرب مازندران میگن: ماسیمه یعنی می چسبیدم
شرق مازندران میگن:ماستمه یعنی می چسبیدم
شرق و غرب مازندران میگن: دماسم یا بماسم یعنی بچسبم

مازرون به معنی جلگه هم هست. اهالی تبری کوهستان میگه خایمه بورم مازرون یعنی میخوام برم به جلگه. برخی هم میگن خایمه بورم جیری یعنی میخوام به مکان کم ارتفاع و جلگه ای برم.
برخی میگن بوردمه مازرون یا بشیمه مازرون یعنی به جلگه رفتم.
اهالی تبری جلگه مازندران وقتی میرن کوهستان میگن اما دره شومی جوری یعنی ما داریم به مکان مرتفع میریم.


کلمات دیگر: