کلمه جو
صفحه اصلی

مارگیری

فرهنگ فارسی

عمل و شغل مارگیر .

لغت نامه دهخدا

مارگیری. ( حامص مرکب ) گرفتن مار.( ناظم الاطباء ). مارافسایی. مارافسانی. افسونگری در گرفتن مار. || محیلی. مکاری. ( آنندراج ).

دانشنامه آزاد فارسی

از انواعِ معرکه گیری. عمل نمایش گونۀ مردی با دو جعبۀ کوچک، که در یکی موشِ صحرایی و در دیگری چند مارِ اغلب نیش کشیده هست؛ چنان که مارها را به جانِ موش می اندازند و جماعتی به تماشای این تعقیب و گریز سرگرم می شوند. مارگیر در ابتدا با خواندنِ اشعاری از این دست مردم را گردِ خود می آورد: «بسم الله الرحمن الرحیم ـ اولِ دفتر به نامِ خدای ابراهیم .../ هیچ حلوایی نشد استادکار ـ تا که شاگردِ شکرریزی نشد». از شگردهای هرچه بیش تر مهیج کردنِ نمایش آن که مارگیر مدام کودکان را عقب می رانَد و از خطرِ ماران که ظاهراً فقط او را نیش نمی زنند، در امان می دارد. در پایانِ نمایش، مارگیر با گفتنِ «یا مرتضی علی» یا «یا حسینِ شهید»، کاسه ای به دست می گیرد و از جماعت طلبِ اعانه می کند. عوام را به مارگیران اعتقادی تمام است و اگر در خانه یا دکانی ماری افتاده باشد، فقط مارگیر می تواند مار را بگیرد و به هنگام چنین اتفاقی او مار را با ترفندی از مخفیگاه خود بیرون می کشد و دیگران را با این کار به تحسین وامی دارد و سرآخر نیز پس از چانه زنی های بسیار دستمزدی می گیرد و مار را نیز با خود می برد.


کلمات دیگر: