کلمه جو
صفحه اصلی

سباحت


مترادف سباحت : آب بازی، شنا، شناگری، شناوری، شنا کردن، شناور شدن

مترادف و متضاد

۱. آببازی، شنا، شناگری، شناوری
۲. شنا کردن، شناور شدن


فرهنگ فارسی

شناکردن در آب، شناوری
۱ - ( مصدر ) شنا کردن . ۲ - ( اسم ) شناوری شناگری .

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . سباحة ] (مص ل . ) شنا کردن .

لغت نامه دهخدا

سباحت. [ س ِ / س َ ح َ ] ( از ع ، مص ) شناوری. ( غیاث ). شناه. شناو کردن :
زیرکی آمد سباحت در بحار
کم رهد غرقست او پایان کار.
( مثنوی ).
هر که را قدرت سباحت دست دهد رنج امروز از بهر راحت همه عمر تحمل باید کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). چنانکه می اندیشیدند آن دریا بر اندازه سباحت ایشان نبود. ( ترجمه تاریخ یمینی ). و رجوع به سباحة شود.
- اهل سباحت ؛ دانا و کارآزموده در شناوری. ( ناظم الاطباء ).

سباحة. [ س ِ ح َ ] ( ع مص ) شناوری نمودن. ( منتهی الارب ). آشنا کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به سباحت شود.

سباحت . [ س ِ / س َ ح َ ] (از ع ، مص ) شناوری . (غیاث ). شناه . شناو کردن :
زیرکی آمد سباحت در بحار
کم رهد غرقست او پایان کار.

(مثنوی ).


هر که را قدرت سباحت دست دهد رنج امروز از بهر راحت همه ٔ عمر تحمل باید کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). چنانکه می اندیشیدند آن دریا بر اندازه ٔ سباحت ایشان نبود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و رجوع به سباحة شود.
- اهل سباحت ؛ دانا و کارآزموده در شناوری . (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

شنا کردن در آب، شناوری.


کلمات دیگر: