کلمه جو
صفحه اصلی

رمزی


مترادف رمزی : سری، مرموز، سمبلیک، نمادین

فارسی به انگلیسی

allusive, cryptic, crypto-, hieroglyphic, occult, symbolic, mysterious, allegorical

allusive, cryptic, crypto-, hieroglyphic, occult, symbolic


mysterious, cryptic, allegorical


فارسی به عربی

باطنی , صوفی , غامض , مجازی , مخفی

عربی به فارسی

تلويحي


فرهنگ اسم ها

اسم: رمزی (پسر) (فارسی، عربی) (تلفظ: ramzi) (فارسی: رَمزی) (انگلیسی: ramzi)
معنی: منسوب به رمز، به صورت رمز، نهانی، پوشیده، ( اَعلام ) ) شیخ محمّد هادی رمزی کاشانی: شاعر [قرن هجری]، ) ویلیام رمزی: [، میـلادی] شیمیدان اسکاتلنـدی، کاشف هلیم، در کشف برخی دیگر از گازهای نجیب شرکت داشت، برنده ی جایزه ی نوبل شیمی سال میلادی

مترادف و متضاد

۱. سری، مرموز
۲. سمبلیک، نمادین


secret (صفت)
محرمانه، پنهان، رمزی، نهانی، مخفی، اسرار امیز، سرپوشیده، نهان، پوشیده، مجهول

mystic (صفت)
رمزی، مرموز، عرفانی، متصوف

allegorical (صفت)
تمثیلی، مجازی، رمزی، کنایه ای

figurative (صفت)
تمثیلی، مجازی، رمزی، کنایه ای، تلویحی، تصویری

coded (صفت)
رمزی

symbolic (صفت)
رمزی، کنایه ای، حاکی، دال بر، علامت دار، نشان دار، نمادین، نمادی

encoded (صفت)
رمزی، رمزی شده

cryptic (صفت)
پنهان، رمزی، سری، مرموز

esoteric (صفت)
محرمانه، رمزی، مبهم، سری، داخلی، مشکوک، درونی

undercover (صفت)
رمزی، سری، نهانی، مخفی، زیر جلی

backstairs (صفت)
رمزی، نهانی، از راه پلهکان عقبی، غیر مستقیم

furtive (صفت)
پنهان، رمزی، نهانی، مخفی، زیر جلی، دزدکی

occult (صفت)
رمزی، سری، نهانی، اسرار امیز، پوشیده، مرموز، غیبی

emblematic (صفت)
رمزی، نشانه، حاکی، کنایه دار

runic (صفت)
رمزی، طلسمی

سری، مرموز


سمبلیک، نمادین


فرهنگ فارسی

ویژگی نشانه‌ای که نمایانگر معنایی پنهان باشد متـ . نمادین


از شعرای عثمانی است که مسند صدارت یافت

لغت نامه دهخدا

رمزی . [ رَ ] (اِخ ) نام وی مصطفی و از شعرای عثمانی است . وی به سال 956 هَ . ق . درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).


رمزی . [ رَ ] (اِخ ) نام وی علی افندی و از شعرای متأخر عثمانی است . وی به سال 1254 هَ . ق . درگذشته است . (از قاموس الاعلام ترکی ).


رمزی . [ رَ ] (اِخ ) نامش محمد هادی و از شعرای کاشان بود. در اواخر قرن یازدهم و اوائل قرن دوازدهم می زیست و در موقع تألیف تذکره ٔ نصرآبادی در قید حیات بود و در اصفهان بسر می برد. (از ریحانة الادب ). صاحب تذکره ٔ نصرآبادی آرد: «[ شیخ ] رمزی محمد هادی نام دارد ولد حاجی حبیب اﷲ کاشانی ، پدرش مرد کدخدایی بوده ، او هم در کمال درویشی و نامرادی است . طبعش نهایت قدرت دارد چنانچه هیچ لطیفه و مثلی در عالم نیست که موزون نکرده باشد چرا که هیچ مثلی مذکور نمی شود که از شعر خود دلیلی نمی خواند. در فن نقاشی و چوب تراشی هم مانند ندارد و مدتی قبل از این در خدمت مرتضی قلیخان حاکم اردبیل بود در وقتی که قورچی باشی بود، بعد از آن دست از ملازمت برداشته در اصفهان به حال و کار خود می باشد نهایت خاموشی و آرام دارد».
از اشعار او است :
رمزی ز کریم اگر خبردار شوی
از بهر عطای اوگنهکار شوی
جز اینکه کنی گناه و احسان خواهی
مستوجب رحمت به چه کردار شوی .
آنم که نه حاصلی نه کشتی دارم
نه کار به کار خوب و زشتی دارم
از من همه می رمندیاران وطن
در دوزخم و طرفه بهشتی دارم .
همدم نبود به کنج این دیر مرا
درگلشن بیکسی بود سیر مرا
همچون الفم براستی پابرجا
نبود حرکت به خانه ٔ غیر مرا.
ای مونس و غمگسار دیرینه ٔ من
بی یاد تو دل مباددر سینه ٔ من
گر پرتوی از لطف تو بر من تابد
زربفت شود لباس پشمینه ٔ من .
عارف میان خلق همان با خدا بود
در معدن است لعل و ز خارا جدا بود.
بترس از ناوک آه فقیران در دل شبها
مگو تیر هوائی بر نشان هرگز نمی آید.
وحشی نگهان عاشق غمخوار نخواهند
در گله ٔ آهو نبود راه شبان را.
زیردستی راکجا باک از زبردستی بود
هرکه باشد در بلندی بیمش از پستی بود.
گوشه ٔ ابرو چو پیش از وعده بنمایی اداست
گر هلال عید سی کم یک نمایدخوش نماست .
بکاهد دل چو نقص دولت روشندلی بینم
چنان کز کاهش مه مغزها در استخوان کاهد.


رمزی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به رمز. سِرّی . نهانی و پوشیده . آنچه برمز باشد. رجوع به رمز شود.


رمزی .[ رَ ] (اِخ ) از شعرای عثمانی است که مسند صدارت یافت . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به پیری پاشا شود.


رمزی. [ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب به رمز. سِرّی. نهانی و پوشیده. آنچه برمز باشد. رجوع به رمز شود.

رمزی. [ رَ ] ( اِخ ) نامش محمد هادی و از شعرای کاشان بود. در اواخر قرن یازدهم و اوائل قرن دوازدهم می زیست و در موقع تألیف تذکره نصرآبادی در قید حیات بود و در اصفهان بسر می برد. ( از ریحانة الادب ). صاحب تذکره نصرآبادی آرد: «[ شیخ ] رمزی محمد هادی نام دارد ولد حاجی حبیب اﷲ کاشانی ، پدرش مرد کدخدایی بوده ، او هم در کمال درویشی و نامرادی است. طبعش نهایت قدرت دارد چنانچه هیچ لطیفه و مثلی در عالم نیست که موزون نکرده باشد چرا که هیچ مثلی مذکور نمی شود که از شعر خود دلیلی نمی خواند. در فن نقاشی و چوب تراشی هم مانند ندارد و مدتی قبل از این در خدمت مرتضی قلیخان حاکم اردبیل بود در وقتی که قورچی باشی بود، بعد از آن دست از ملازمت برداشته در اصفهان به حال و کار خود می باشد نهایت خاموشی و آرام دارد».
از اشعار او است :
رمزی ز کریم اگر خبردار شوی
از بهر عطای اوگنهکار شوی
جز اینکه کنی گناه و احسان خواهی
مستوجب رحمت به چه کردار شوی.
آنم که نه حاصلی نه کشتی دارم
نه کار به کار خوب و زشتی دارم
از من همه می رمندیاران وطن
در دوزخم و طرفه بهشتی دارم.
همدم نبود به کنج این دیر مرا
درگلشن بیکسی بود سیر مرا
همچون الفم براستی پابرجا
نبود حرکت به خانه غیر مرا.
ای مونس و غمگسار دیرینه من
بی یاد تو دل مباددر سینه من
گر پرتوی از لطف تو بر من تابد
زربفت شود لباس پشمینه من.
عارف میان خلق همان با خدا بود
در معدن است لعل و ز خارا جدا بود.
بترس از ناوک آه فقیران در دل شبها
مگو تیر هوائی بر نشان هرگز نمی آید.
وحشی نگهان عاشق غمخوار نخواهند
در گله آهو نبود راه شبان را.
زیردستی راکجا باک از زبردستی بود
هرکه باشد در بلندی بیمش از پستی بود.
گوشه ابرو چو پیش از وعده بنمایی اداست
گر هلال عید سی کم یک نمایدخوش نماست.
بکاهد دل چو نقص دولت روشندلی بینم
چنان کز کاهش مه مغزها در استخوان کاهد.

رمزی. [ رَ ] ( اِخ ) نام وی مصطفی و از شعرای عثمانی است. وی به سال 956 هَ. ق. درگذشت. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

رمزی. [ رَ ] ( اِخ ) نام وی عثمان و از شعرای متأخر عثمانی است. وی به سال 1137 هَ. ق. درگذشت. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

رمزی . [ رَ ] (اِخ ) نام و لقب وی محمدافندی و از شاعران متأخر عثمانی است . وی بسال 1143 هَ . ق . درگذشته است . (از قاموس الاعلام ترکی ).


رمزی . [ رَ ] (اِخ ) نام وی عثمان و از شعرای متأخر عثمانی است . وی به سال 1137 هَ . ق . درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).


دانشنامه عمومی

رمزی ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
رمزی، کمبریج شر
رمزی، جزیره من
رمزی، مینه سوتا
رامسی، نیوجرسی
ناحیه رمزی، شهرستان فایت، ایلینوی
شهرستان رامسی، مینه سوتا
شهرستان رامسی، داکوتای شمالی
یواس اس رمزی (اف اف جی-۲)
نظریه رمزی

فرهنگستان زبان و ادب

{symbolic} [سینما و تلویزیون، عمومی، هنرهای تجسمی] ویژگی نشانه ای که نمایانگر معنایی پنهان باشد متـ . نمادین

پیشنهاد کاربران

ironic
رمزی،
کنایه دار،
طعنه آمیز


کلمات دیگر: