مترادف رمز : استعاره، اشاره، ایما، سمبل، کنایه، نکته، نماد، نمون، راز، سر، فن، قلق، لم
برابر پارسی : راز، سربسته، نهفته
mystery, allusion, symbol
allusion, character, cipher, code, mystery, symbol
رمز , رمزي کردن , برنامه , دستورالعملها , نشان , علا مت , نماد , اشاره , رقم , بصورت سمبل دراوردن , نشانه
استعاره، اشاره، ایما، سمبل، کنایه، نکته، نماد، نمون
راز، سر
فن، قلق، لم
۱. استعاره، اشاره، ایما، سمبل، کنایه، نکته، نماد، نمون
۲. راز، سر
۳. فن، قلق، لم
رمز. [ رَ ] (ع مص ) اشارت کردن به لب یا به ابرو یا به چشم . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به لب یا به چشم یا به ابرو یا به دهن یا به دست یا به زبان اشارت کردن . (منتهی الارب ). اشاره کردن به لبها یا چشم یا ابروان و یا دهان و ثعالبی در فقه اللغةآن را مختص به لب دانسته . (از اقرب الموارد). اشارت کردن پنهان . (ترجمان القرآن ). اشارت کردن . (از اقرب الموارد). || کرشمه و غمزه کردن . (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || برآغالانیدن کسی را. (منتهی الارب ). رَمَزان . (از اقرب الموارد). || پر کردن مشک را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گوسپندان را از راعی به جهت بد چرانیدن آن گرفتن و به راعی دیگر دادن . (منتهی الارب ). ناراضی شدن از طرز چرانیدن چوپان گوسفندان راو سپردن آنها را به چوپان دیگر. (از اقرب الموارد). || جنبیدن و بر جای جنبیدن . (منتهی الارب ). حرکت کردن . (از لسان العرب ). رمازة. (از متن اللغه )(از اقرب الموارد). || نرفتن از گرانی و فربهی : هذه ناقة ترمز؛ ای لاتکاد تمشی من ثقلها و سمنها. (منتهی الارب ). رمازة. (اقرب الموارد). || لاغر شدن گوسفند. || با صوتی خفی و آهسته آواز دادن . (از متن اللغة). || حزم و دوراندیشی . (از لسان العرب ) (از ذیل اقرب الموارد).
مولوی .
ناصرخسرو.
مولوی .
؟
رمز. [ رُ ] (ع ص ، اِ) ابل رمز؛ شتران فربه . (منتهی الارب ). در شتر به معنی چاق و فربه است ، گویا مفرد آن ارمز باشد. (از اقرب الموارد).