device, gamesmanship, maneuver, manoeuvre, method, science, technique, technology, way
مترادف و متضاد
تدبیر، حقه، فن، فند، لم
فرهنگ فارسی
روش، طریقه، فن وطرزعمل ( اسم ) روش راه طریقه طرز : فلانی شگردش این است که ...
فرهنگ معین
(ش گِ ) (اِ. ) روش ، راه ، طریقه ، طرز.
لغت نامه دهخدا
شگرد. [ ش ِ گ َ / گ ِ ] ( اِ ) در خراسان به معنی دفعه و نوبت است. ( از یادداشت مؤلف ). || به معنی طرح کار هم هست : شگرد کارش را کشید. ( یادداشت مؤلف ). روش کار و فنی است که بیش از هر فن دیگر زیرچاق انسان باشد، چنانکه گویند: فلان پهلوان در کشتی شگردش کنده کشیدن یا لنگ بستن است. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ). || تمرین.
فرهنگ عمید
روش، طریقه، فن و طرز عمل.
فرهنگ فارسی ساره
فند
جدول کلمات
لم
پیشنهاد کاربران
شگرد به معنیه فوت و فن کار
تکتیک
فن، لم، تکنیک، تدبیر، حقه، ترفند، فند،
کوک ِ کار ؛ شیوه ٔ آن. لم آن. سر آن. قسمت فنی آن : کوک کار را دانستن یا ندانستن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .