کلمه جو
صفحه اصلی

زیرین


مترادف زیرین : پایینی، تحتانی، فرودین

متضاد زیرین : بالایی، زبرین

فارسی به انگلیسی

undermentioned, following, lower, inferior


bottom, hypo-, low, lower, under, underlying, underneath


bottom, hypo-, low, lower, under, underlying, underneath, inferior, undermentioned, following

فارسی به عربی

تحت , متابعة

مترادف و متضاد

پایینی، تحتانی، فرودین ≠ بالایی، زبرین


underside (اسم)
زیرین، فرورویه، سطح پایینی، طرف یا سوی زیرین، وابسته ب زیر سطح، دورنی

next (صفت)
کنار، مجاور، مابعد، اینده، دیگر، بعد، جنبی، زیرین، پهلویی، نزدیک ترین

following (صفت)
پیرو، متوالی، زیرین، متعاقب، شرح ذیل

under (صفت)
زیرین، تحت تسلط، کمتر از، مخفی در زیر، کسری دار، موجود در زیر سطح

underneath (صفت)
پایین، زیرین

downward (صفت)
پایین، سراشیب، متمایل به پایین، سرازیر، رو به پایین، زیرین

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب است به زیر آنچه در زیر است پایینی فرودین مقابل زبرین .

لغت نامه دهخدا

زیرین. ( ص نسبی ) فرودین. اسفل. مقابل زبرین. تحتانی. سفلی. زیری. منسوب به زیر. مقابل فوقانی و برین. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). مقابل زبرین. ( آنندراج ). منسوب به زیر. آنچه در زیر است. پائینی. فرودین. مقابل زبرین. ( فرهنگ فارسی معین ) : عبیداﷲ عمودی آهنین در دست داشت بینداخت بر روی مختار آمد و لب زیرینش خسته شد پس بفرمود تا در زندانش بردند. ( ترجمه طبری بلعمی ). و نیمه تن زبرینشان [ مردم سودان ] کوتاه است و نیمه زیرین دراز. ( حدود العالم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). بهقباد بالایین و میانه و زیرین از اعمال عراق. ( فارسنامه ابن البلخی ص 84 ). کربال و بالایین و زیرین سه بند بر رود کر کرده اند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 128 ). و بند قصار بر کربال زیرین ساخته اند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 152 ).
چو دیدند آن شگرفان روی شیرین
گزیدند از حسد لبهای زیرین.
نظامی.
وز آنجا همچنان بر دست زیرین
رکاب افشاند سوی قصر شیرین.
نظامی ( خسرو و شیرین چ وحید ص 299 ).
لب بالایش از پره بینی گذشته بود و لب زیرینش به گریبان فروهشته. ( گلستان ). آسیاسنگ زیرین متحرک نیست لاجرم تحمل بار گران همی کند. ( گلستان ).
بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان
به هر جفا که توانی ، که سنگ زیرینم.
سعدی.
- علم های زیرین ؛ مقابل علم های برین یعنی علویات. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : آغاز علم برین کرده شود و بتدریج به علمهای زیرین شده آید بخلاف آنکه رسم است. ( دانشنامه علائی ، یادداشت ایضاً ).

فرهنگ عمید

پایینی.

پیشنهاد کاربران

تحتانی. . . .


کلمات دیگر: