کلمه جو
صفحه اصلی

صداع


مترادف صداع : تصدیع، دردسر، مزاحمت، سردرد

فارسی به انگلیسی

migraine, headache

headache


عربی به فارسی

سردرد , دردسر , خشخاش وحشي


مترادف و متضاد

تصدیع، دردسر، مزاحمت


۱. تصدیع، دردسر، مزاحمت
۲. سردرد


فرهنگ فارسی

دردسر، سردرد
( اسم ) ۱ - دردسر ( بطور عام ) . یا صداع شقی . دردی که در یک جانب سر حادث شود . ۲ - موجب زحمت مزاحمت . یا صداع مگس . مزاحمتی که مگس ایجاد کند .

فرهنگ معین

(صُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - دردسر. ۲ - موجب زحمت . ۳ - مزاحمت .

لغت نامه دهخدا

صداع. [ ص ُ ] ( ع اِ ) دردسر. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). وآن مأخوذ از صدع است که شکافتن باشد. ( غیاث اللغات ). الم فی اعضاء الرأس. ( بحر الجواهر ) :
چو گل بیش ندهم سران را صداعی
کنم بلبلان طرف را وداعی.
خاقانی.
باول نشاط شراب آن نیرزد
که آخر خمارم رساند صداعی.
خاقانی.
بجان شاه که درمگذرانی از امروز
که نگذرم ز سر این صداع و ناچار است.
خاقانی.
کار جز باده و شکارت نیست
با صداع زمانه کارت نیست.
نظامی.
پس آنگه از پی دفع صداع وی روزی
فراکنند یکی را که کار او بگذار.
کمال اسماعیل.
از صداع و ماشرا و از خناق
وز زکام و از جذام و از فواق.
( مثنوی ).
گفت خاموش از این سخن زنهار
بیش از این زحمت و صداع مدار.
سعدی.

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] زحمت، دردسر.
۲. (پزشکی ) سردرد.

جدول کلمات

سردرد


کلمات دیگر: