کلمه جو
صفحه اصلی

سالانه


مترادف سالانه : سالیانه، سالاسال، هرسال، همه ساله

فارسی به انگلیسی

yearly, annual(ly)


annual, per annum, yearly

مترادف و متضاد

سالیانه، سالاسال، هرسال، همه‌ساله


فرهنگ فارسی

سالیانه، هرسال، سالی یکبار، سال بسال، منسوب سال
( صفت ) ۱ - مربوط به سال آنچه که در هر یک سال یک بار منعقد میشود : [[ جشن سالانه دبستان ... ]] . ۲ - مجلس تذکری که در روز وفات عزیزی منعقد کنند . ۳ - بهر سال در هر سال .

فرهنگ معین

(نِ ) (ص . ) ۱ - آن چه که یک بار در سال صورت گیرد. ۲ - سالیانه .

لغت نامه دهخدا

سالانه. [ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) منسوب بسال. و هر سال و سالیانه. ( ناظم الاطباء ). در هر سال. ( استینگاس ). رجوع به سال شود.

فرهنگ عمید

۱. مربوط به سال.
۲. ویژگی کاری که در طول یک سال یک بار انجام شود.
۳. ویژگی آنچه در طی یک سال به طور مداوم انجام شود.
۴. (قید ) هر سال.

پیشنهاد کاربران

معنی سالانه {هر سال}. . . . . .

سالانه معنی ( هرسال ) . . . .

معنی میشه ( هرسال ) . . . .

yearly= سالانه


کلمات دیگر: