کلمه جو
صفحه اصلی

رفاقت


مترادف رفاقت : دمسازی، دوستی، مرافقت، مودت، ولا، همدلی، همدمی، همراهی، هموثاقی، یاری

متضاد رفاقت : عداوت

برابر پارسی : دوستی، همدلی، یاری

فارسی به انگلیسی

camaraderie, fellowship, friendship, frienship, companionship

frienship, companionship


camaraderie, fellowship, friendship


فارسی به عربی

زمالة , صداقة , مودة

مترادف و متضاد

camaraderie (اسم)
همراهی، وفاداری، رفاقت، همدمی

friendship (اسم)
اشنایی، محبت، مودت، رفاقت، خصوصیات، دوستی، تولی، مراوده

amity (اسم)
سازش، مودت، روابط حسنه، حسن تفاهم، رفاقت

comradeship (اسم)
رفاقت

fellowship (اسم)
رفاقت، کمک هزینه تحصیلی، دوستی، عضویت، هم صحبتی

good fellowship (اسم)
رفاقت

دمسازی، دوستی، مرافقت، مودت، ولا، همدلی، همدمی، همراهی، هموثاقی، یاری ≠ عداوت


فرهنگ فارسی

رفیق شدن، همراهی کردن، همراهی، دوستی
۱ - ( مصدر ) رفیق شدن همراهی کردن . ۲ - ( اسم ) همراهی دمسازی یاری .

فرهنگ معین

(رِ قَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) دوستی کردن ، همراهی کردن . ۲ - (اِمص . ) همراهی ، یاری .

لغت نامه دهخدا

رفاقت. [ رِ ق َ ] ( ع اِمص ) همدمی. همراهی. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات از قاموس ). یاری. ( از نصاب الصبیان ). همراهی. همراهی کردن. ( یادداشت مؤلف ).
- رفاقت کردن ؛ معاشرت کردن. مجالست کردن. نشست و برخاست کردن. همراهی کردن. ( یادداشت مؤلف ). || دوستی و محبت و مهربانی و ملاطفت. || مؤانست. || صداقت. || مشارکت. ( ناظم الاطباء ).

رفاقة. [ رَ ق َ ] ( ع مص ) همراهی کردن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). رفیق گشتن مرد. ( از اقرب الموارد ). رجوع به رِفاقَت شود.

رفاقة. [ رُ ق َ ] ( ع اِ ) گروه همسفر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رِفقَة و رِفاق شود.

رفاقت . [ رِ ق َ ] (ع اِمص ) همدمی . همراهی . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات از قاموس ). یاری . (از نصاب الصبیان ). همراهی . همراهی کردن . (یادداشت مؤلف ).
- رفاقت کردن ؛ معاشرت کردن . مجالست کردن . نشست و برخاست کردن . همراهی کردن . (یادداشت مؤلف ). || دوستی و محبت و مهربانی و ملاطفت . || مؤانست . || صداقت . || مشارکت . (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

همراهی، مهربانی.

دانشنامه عمومی

رفاقت (فیلم). رفاقت فیلمی از رضا صفایی که در سال ۱۳۵۶ در سینماهای کشور به نمایش درآمد.
رفاقت (فیلم) در بانک اطلاعات اینترنتی سینمایی سوره
حبیب دزد سابقه داری است که مهارتش در باز کردن گاوصندوق است. او، که از دزدی دست کشیده، به وسیلهٔ گروه کیوان تحت فشار قرار می گیرد تا آن ها را در یک سرقت بزرگ همراهی کند. همکاری حبیب با پلیس موجب می شود که کیوان و همدستانش دستگیر شوند. احمد و ستاره از حبیب، که زخمی شده، پرستاری می کنند. حبیب و ستاره ازدواج می کنند، و چندی بعد افسانه، که خوانندهٔ کافه است، سر راه حبیب قرار می گیرد و او را از همسرش دور می کند. افسانه حبیب را به ورشکستگی می کشاند و او را وامی دارد تا با کیوان همکاری کند. نقشهٔ آنها این است که جواهرهای پیرزنی را بربایند. حبیب به افسانه پیشنهاد می کند که، پس از سرقت، جواهرها را تصاحب کنند و بگریزند. کیوان، که از نقشهٔ آن دو مطلع شده، حبیب را مضروب می کند و افسانه را از پا درمی آورد. در غیبت حبیب همسرش با اتومبیل نظام تصادف می کند و بینایی خود را از دست می دهد. نظام هزینهٔ مداوای ستاره را تقبل و او را وارث خود می کند. ستاره از نظام می خواهد که آزادی شوهرش را تضمین کند و سرپرستی یکی از کارخانه هایش را به او بسپارد. حبیب آزاد و ابتدا به همسرش بدگمان می شود؛ اما به اشتباه خود پی می برد و زندگی خود را با ستاره از سر می گیرد.

فرهنگ فارسی ساره

دوست


جدول کلمات

دوستی

پیشنهاد کاربران

رفاقت هیچ کدوم از اینا معنی هارو نمیده اینایی که شما میگین واسه دوستیه
رفاقت یعنی نباشه نیستی یعنی کسی نگاه چپ بهش کنه چپش میکنی یعنی بفهمه ناراحتی شده خودشم بکشه کاری میکنه خوشحال شی رفاثت یعنی گند کاریاتو جمع کنه یعنی جونتو بزاری واسش جونشو بزاره واست این کمی از معنی رفاقت بود رفاقت این قدر بزرگه معنیش که نمیشه توصیفش کرد

رفاقت ممکنه زود به وجود بیاد اما زمان اون رو مهر و موم میکنه
معنی رفاقت در یک کلام یعنی رفاقت و تفسیر رفاقت یعنی فداکاری یعنی تا آخرش فداکار موندن رفاقت یعنی رفاقت رفاقت یعنی اینی که من نوشتم و شما نوشتین و مردم نوشتن کمه


دوستی پیوستن: رفاقت کردن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۵۱۳ ) .

ولا . . .


کلمات دیگر: