کلمه جو
صفحه اصلی

ستیزه گر


مترادف ستیزه گر : ستیزه جو، ستیزه کار، ستیهنده، منازع

متضاد ستیزه گر : صلحجو

فارسی به انگلیسی

combative, perky

مترادف و متضاد

barrator (اسم)
ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، قاضی رشوه گیر، قلدور، دعوایی، اهل نزاع، رشوه خوار، ستیز جو

hector (اسم)
ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، ستیز جو، خودستا، ادم گردن فراز

teaser (اسم)
ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، ستیز جو، اذیت کننده، شانه کننده پشم

antagonistic (صفت)
مخالف، ضد، متخاصم، ستیزه جو، خصومت امیز، مخالفت امیز، رقابت امیز، ستیزه گر، ستیز گر

pugnacious (صفت)
جنگجو، ستیزه گر

stubborn (صفت)
خیره، ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، سرکش، ستیز جو، معاند، خیره سر، کله شق، سر سخت، لجوج، سمج

quarrelsome (صفت)
ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، ستیز جو، پتیاره، جنگار

ستیزه‌جو، ستیزه‌کار، ستیهنده، منازع ≠ صلحجو


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - جنگجو . ۲ - لجوج . ۳ - خشمگین . ۴ - متمرد سرکش .
عنید ظالم

لغت نامه دهخدا

ستیزه گر. [ س ِ زَ / زِ گ َ ] ( ص مرکب ) عنید. ( ملخص اللغات حسن خطیب ) ( ترجمان القرآن ). ظالم. متعدی :
گفت اگر مانم این ستیزه گر است
گر کشم این حساب از آن بتر است.
نظامی.
غضب ستیزه گر و عقل قهرمان درخواب
شتر گسسته مهار است و ساربان در خواب.
صائب.

فرهنگ عمید

= ستیزگر

ستیزگر#NAME?



کلمات دیگر: