مترادف سجل : شناسنامه، کارت شناسایی، پیمان نامه، عهدنامه، حکم نامه، فتوای قاضی، حکم محکم، قباله مهردار، برات مهردار، چک دادوستد، کتاب عهود واحکام
برابر پارسی : زینهارنامه، نام و نشان
register, record
شرح وقايع بترتيب تاريخ , تاريخچه , ثبت کردن وقايع , روزنامه درياپيمايي , گزارش روزانه سفرکشتي , سفرنامه , مدرک , سابقه , ضبط کردن , ثبت کردن , دفتر ثبت , ثبت امار , دستگاه تعديل گرما , پيچ دانگ صدا , ليست يا فهرست , نگاشتن , در دفتر وارد کردن , نشان دادن , منطبق کردن
نامنويسي کردن , ثبت نام کردن , عضويت دادن , درفهرست واردکردن , در صورت نوشتن , نام نويسي کردن (در هيلت منصفه)
پیماننامه، عهدنامه
حکمنامه، فتوای قاضی، حکم محکم
قباله مهردار
برات مهردار
چک دادوستد
کتاب عهود واحکام
شناسنامه، کارتشناسایی
۱. شناسنامه، کارتشناسایی
۲. پیماننامه، عهدنامه
۳. حکمنامه، فتوای قاضی، حکم محکم
۴. قباله مهردار
۵. برات مهردار
۶. چک دادوستد
۷. کتاب عهود واحکام
سجل . [ س َ ] (اِ) نام طعامی که از گوشت و آرد درست نمایند. (آنندراج ).
سجل . [ س َ ] (ع اِ) دلو بزرگ با آب . سجال و سجول جمع آن است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دول بزرگ .(مهذب الاسماء). دلو بزرگ که در آن آب باشد اندک یا بسیار و اگر خالی بود آن را سجل نگویند. (اقرب الموارد). || پستان بزرگ . || پری دلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || (ص ) جوانمرد. (آنندراج ). مرد بخشنده . (اقرب الموارد). || (اِ) چک با مهر. (منتهی الارب ).
سجل . [ س َ ] (ع مص ) ریختن آب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || متصل خواندن سوره را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). متصل خواندن کتاب را، و از این معنی است حدیث ابن مسعود: افتتح سورة النساء فسجلها؛ یعنی آن را متصل خواند و آن از سجل است بمعنی جهت . (ذیل اقرب الموارد).
سجل . [ س ِ ج ِل ل ] (اِخ ) نام فرشته ای است . (ترجمان القرآن ).
سجل . [ س ِ ج ِل ل ] (اِخ ) نام کاتب نبی (ص ). (منتهی الارب ). نام دبیری است از دبیران پیغامبر علیه الصلواة و السلام . (مهذب الاسماء). کاتب نبی (ص ). (المعرب جوالیقی ص 194).
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 526).
مولوی .
سعدی (بوستان ).
عطار.
عطار.
خاقانی .
مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 337).