مترادف رزق : روزی، معیشت، نان، توشه، درآمد، عایدی
برابر پارسی : روزی، خوراکی، خوردنی
aliment, diet, dietary, food
daily bread
۱. روزی
۲. معیشت، نان
۳. توشه، درآمد، عایدی
معیشت، نان
توشه، درآمد، عایدی
رزق . [ رِ ] (اِخ ) یا مدینةالرزق . یکی از سرحدهای عجمیان در بصره پیش از آنکه نشان و حد پیدا کنند مسلمانان . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). یکی از سرحدات میان مسلمانان و کفار عجم در بصره بوده است . (از معجم البلدان ).
مسعودسعد.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
پوریای ولی .
اوحدی .
ابن یمین .
حافظ.
صائب .
خاقانی .
مسعودسعد.
رزق . [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بایک بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه . سکنه ٔآن 417 تن . آب آنجا از قنات . محصولات عمده ٔ آن غلات ومیوه و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
رزق . [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 369 تن . آب آنجا از قنات . محصولات عمده ٔ آن غلات و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
رزق . [ رِ ] (اِخ ) عبداﷲ. او راست : تفصیل و خیاطة الملابس للسیدات . و در آن رسوم مصر را آورده است . (از معجم المطبوعات ج 1).
رزق . [ رَ ] (ع اِ) روزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به رِزْق شود.
رزق . [ رَ ] (ع مص ) دادن خدا بندگان را و عطا کردن آنها را روزی . (ناظم الاطباء). || روزی دادن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). رسانیدن خدای بسوی کسی روزی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شکر کردن کسی را. لغت ازدی است . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شکر کردن کسی را. لغت ازدی است . گویند ازآن است فرموده ٔ خدا : و تجعلون رزقکم انکم تکذبون . (قرآن 82/56). (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || دادن ، و از آن است درباره ٔ خدیجه رضی اﷲ عنها: رُزقت ُ حبها؛ یعنی اِن حبها فضیلة حصلت لی .(منتهی الارب ). دادن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || نفع بخشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زوبین زدن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). || پالان پس انداختن شتر. (تاج المصادر بیهقی ).
رِزْق:(rezgh) در گویش گنابادی یعنی آذوقه ، غذا
روز