کلمه جو
صفحه اصلی

رهسپار


مترادف رهسپار : راهگذار، رهسپر، رهگذر، سیاح، عازم، مسافر

فارسی به انگلیسی

setting out, proceeding, departee, outbound, pilgrim

outbound, pilgrim


مترادف و متضاد

راهگذار، رهسپر، رهگذر، سیاح، عازم، مسافر


فرهنگ فارسی

راه سپار . راهی . عازم روانه

لغت نامه دهخدا

رهسپار. [ رَ س ِ ] ( نف مرکب ) راه سپار. راهی. عازم. روانه. ( یادداشت مؤلف ).
- رهسپار جایی بودن ؛ رفتن بدان جای. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به راهسپار شود.

دانشنامه عمومی

رهسپار ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
رهسپار (آلبوم)
رهسپار (ترانه)

پیشنهاد کاربران

راهی . عازم . رهگذر. رهسپر

رهسپار میشه مسافر و راهی البته بر خی اوقات معنی رهسپر هم میده

عازم رهگذر

مسافر

راهی

روانه گشتن

مسافر: در گویش لُری طوایف جنوب خوزستان و همچنین در استان کهگیلویه و بویراحمد، پیشتر واژه ی "رَه وار" برای "مسافر" استفاده می شد که همانند آن در فارسی "راه وار" می باشد.

راهگذار، رهسپر، رهگذر، سیاح، عازم، مسافر، روانه، گسیل


معنی رهسپار راهی. و عازم و. . . . . .


کلمات دیگر: