کلمه جو
صفحه اصلی

سالاری


مترادف سالاری : ریاست، سروری، مهتری، سرداری، فرماندهی، حکومت، پادشاهی، سلطنت، پیری، سالمندی، کهنسالی

فارسی به انگلیسی

chiefly, headship, leading, primacy

eldership, command, deanship, chiefdom


a combining from meaning "leadership", "command", "-archy", "-cracy" as in مردم سالاری (democracy), مادرسالاری (matriarchy)


مترادف و متضاد

ریاست، سروری، مهتری


سرداری، فرماندهی


حکومت


پادشاهی، سلطنت


پیری، سالمندی، کهنسالی


۱. ریاست، سروری، مهتری
۲. سرداری، فرماندهی
۳. حکومت
۴. پادشاهی، سلطنت
۵. پیری، سالمندی، کهنسالی


فرهنگ فارسی

پیری کهن سالی .

سالار بودن، مقام سالار، کدیوری


فرمانروایی، حکومت


فرهنگ معین

(حامص . ) ۱ - مهتری ، ریاست ، پادشاهی . ۲ - پیری ، سالخوردگی .

لغت نامه دهخدا

سالاری. ( اِخ ) دهی است از دهستان کدکن پائین رخ بخش کدکن ، شهرستان تربت حیدریه در 37هزارگزی شمال باختری کدکن و سر راه اتومبیل رو کدکن بشهر کهنه واقع شده است هوای آن معتدل و دارای 428 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن پنبه ، شغل اهالی زراعت ، گله داری و کرباس بافی و راه آن مالرو و تابستان از شاه بخش میتوان اتومبیل برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

سالاری. ( اِخ ) پنج فرسخ میانه جنوب و مشرق فهلیان است. ( فارسنامه ناصری گفتاردوم ص 304 ).

سالاری . (اِخ ) پنج فرسخ میانه جنوب و مشرق فهلیان است . (فارسنامه ٔ ناصری گفتاردوم ص 304).


سالاری . (اِخ ) دهی است از دهستان کدکن پائین رخ بخش کدکن ، شهرستان تربت حیدریه در 37هزارگزی شمال باختری کدکن و سر راه اتومبیل رو کدکن بشهر کهنه واقع شده است هوای آن معتدل و دارای 428 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن پنبه ، شغل اهالی زراعت ، گله داری و کرباس بافی و راه آن مالرو و تابستان از شاه بخش میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


دانشنامه عمومی

سالاری ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
سالاری (سلسله)
سالاری (ممسنی)
سالاری (نیشابور)

پیشنهاد کاربران

امیری

سالار یعنی بزرگ و آقا
همه معنی هاش رو گفتید

ولی در آخر باس گفت" ما سالاری ها سرمون بالاست"
به افتخار همه سالاری ها


کلمات دیگر: