کلمه جو
صفحه اصلی

رصد


مترادف رصد : زیج، نظاره گری، نظردوختن، مراقبت، مواظبت، نظارت، نگهبانی

برابر پارسی : رَسَد، چشم دوختن، نگرش

فارسی به انگلیسی

observation, astronomical table, astronomical installation, sight

sight


مترادف و متضاد

۱. زیج
۲. نظارهگری، نظردوختن
۳. مراقبت، مواظبت، نظارت، نگهبانی


زیج


نظاره‌گری، نظردوختن


مراقبت، مواظبت، نظارت، نگهبانی


فرهنگ فارسی

بچیزی نظردوختن ومراقب آن بودن، مراقب شدن، مراقب، نگهبان، گروه نگهبانان، محل دیدن ستارگان
۱ - ( مصدر ) نظر دوختن بچیزی چشم داشتن چیزی . ۲ - ( صفت ) مراقب نگهبان. ۳ - ( اسم ) گروه چشم دارندگان ( مفرد و جمع در وی یکسان است ) . ۴ - راه طریق . ۵ - محلی که منجمان در آن با آلات نجومی ستارگان را تحت نظر و مراقبت قرار دهند رصد خانه رصد گاه جمع ارصاد . یا رصد در کار بستن کار را بخوبی انجام دادن .
نام دیهی است از بعدان در یمن

هرنوع اندازه‌گیری نجومی


فرهنگ معین

(رَ صَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) نظر دوختن ، مراقب بودن . ۲ - (اِ. ) جایی که در آن با ابزار نجومی به مطالعة ستارگان می پردازند.

لغت نامه دهخدا

رصد.[ رَ ص َ ] (معرب ، اِ) معرب رسد است که به معنی حصه و بهره است ، مانند سد که صد شده . (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). و رجوع به رسد شود.


رصد. [ رَ ] ( ع مص ) رَصَد.مصدر بمعنی رَصَد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). چشم داشتن. ( دهار ) ( ترجمان القرآن جرجانی دبیرسیاقی ص 52 ) ( مصادر اللغه زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به رَصَد شود. || راه نگاه داشتن. ( ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52 ) ( مصادر اللغه زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ).

رصد. [ رَ ] ( ع اِ ) بمعنی مقام اول از نغمه ها. تعریب راست بمعنی مستقیم موافق. ( از الالفاظ الفارسیة المعربة تألیف ادی شیر ). || ( ص ) ج ِ راصد. ( ازکشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به رَصَد و راصد شود.

رصد. [ رَ ص َ ] ( ع مص ) رَصْد. چشم داشتن کسی را. ( ناظم الاطباء ). چشم داشتن. ( آنندراج ) ( از غیاث اللغات ). چشم داشتن : رَصَدَ رَصْداً و رَصَداً. ( منتهی الارب ). ترصد. چشم داشت. چشم داشتن. مراقبت. کمین. ( از یادداشت مؤلف ). نظر دوختن به چیزی. چشم داشتن چیزی را. ( فرهنگ فارسی معین ). به خاطر کسی در راه گذرگاه وی نشستن. ( از اقرب الموارد ). || رُصِدَت الارض ( مجهولاً )؛ یک دفعه باران رسید آن زمین را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

رصد. [ رَ ص َ ] ( ع اِ ) گروه چشم دارندگان ، مفرد و جمع ومذکر و مؤنث در آن یکی است ، گاهی ارصاد گویند به لفظ جمع. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). نظرکنندگان. ( از غیاث اللغات ). || گیاه. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). گیاه اندک. ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ). || باران اندک. ج ، ارصاد. ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). باران. ج ، ارصاد. ( از اقرب الموارد ). اول باران.( مهذب الاسماء ). || ج ِ راصد، و آن کسی است که در مرصد یعنی در راه برای نگهبانی می نشیند، و بعد به کسانی که به کار ستاره نگری می پردازند و آنگاه به رصدگاه اطلاق شده است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

رصد.[ رَ ص َ ] ( معرب ، اِ ) معرب رسد است که به معنی حصه و بهره است ، مانند سد که صد شده. ( از لغت محلی شوشتر، نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). و رجوع به رسد شود.

رصد. [ رُ ص َ ] ( ع اِ )ج ِ رَصْدَة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رَصْدَة شود.

رصد. [ رَ ص َ ] ( ع اِ ) به اصطلاح نجوم ، چوتره ای که بر قله کوهی سازند و هفتصد گز اقلاً بلندی آن باشد و منجمان بر آن نشسته احوال کواکب معلوم کنند، و هودل نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). چوتره ای باشد به ارتفاع هفتصد گز که بر تیغ کوهی شامخ بندند و بدان حکیمان و منجمان نشینند و طلوع و غروب ستارگان و اسرار کواکب را معاینه و مشاهده کنند،و چوتره مناره را گویند. ( از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔخطی کتابخانه مؤلف ). محلی که منجمان در آن با آلات نجومی ستارگان را تحت نظر و مراقبت قرار دهند. رصدخانه. رصدگاه. ج ، ارصاد. ( فرهنگ فارسی معین ). چوتره ای که به بلندی هفتصد گز بر قله کوه بلند می سازند و منجمان بر آن نشسته احوال کواکب معلوم کنند... و در شرح چغمینی فارسی چنین به نظر می آید که رصد چنان باشدکه در صحرا بر گریوه ای که در غایت بلندی باشد سطح آن را هموار کرده بر آن سطح دو قصر مقابل یکدیگر بنا کنند، روی یکی بسوی مشرق و روی دیگری به مغرب و در میان هر دو قصر فاصله به قدر چهار ذراع بود و طول هر یکی از این دو قصر چهارصد گز باشد و بلندی هر دو قصرصد گز بلکه زاید. و در تواریخ ولایت نامه مسطور است که در ملک فرنگ رصد عمارتی باشد که ارتفاعش هزار دست و چاه زیرینش پانصد دست خواهد بود مدور و مثمن از سنگ ترتیب یافته و طبقهای متعدد ساخته و بر سر گنبد بالای آن پرکاله شیشه نهاده و در میان هر طبقه سوراخی مدور مقدار یک انگشت می سازند که روشنی آفتاب از بالای طبقها تا به ته چاه نمایان باشد و در میان طبقها جابجا کتابهای علم هیأت و تنجیم نهاده باشد، حکما بالا آمده بوسیله شیشه دوربین های کلان احساس بروج و سیاره ها نمایند. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). چاهی عمیق که علمای هیأت حفر کنند، داخل آن شوند و به آسمان می نگرند تا چگونگی سیر و حرکت نجوم و ثوابت را یادداشت کنند، و آنرا زیج می گویند و سال به سال از آن تقویم استخراج کنند. اکنون زیجها از روی رصد الغبیگ استخراج می شود. ( از شعوری ج 2 ورق 4 ). صاحب سراج الاستخراج می گوید: نزد منجمان عبارتست از نظر کردن در احوال اجرام علویه به آلتی مخصوص که حکما به جهت آن غرض وضع کرده اند تا بدان آلت دانسته شود مواضع ستارگان در فلک و مقدار حرکت آنها در طول و عرض و ابعاد آنها از یکدیگر، و از زمین ، و بزرگی و کوچکی اجرام و آنچه بدان ماند، و فائده رصد آن است که اگر در مواضع کواکب در ایام حالی ظاهر شود آنرا صاحب رصد درست کند تا در استخراج خطا واقع نشود چه اگر یک درجه تقویم کوکبی خطا باشد یک سال در سیرات تفاوت شود و اگر یک دقیقه خطا افتد شش روز تفاوت شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به رسد و تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 3 ص 191 شود.

رصد. [ رَ ] (ع اِ) بمعنی مقام اول از نغمه ها. تعریب راست بمعنی مستقیم موافق . (از الالفاظ الفارسیة المعربة تألیف ادی شیر). || (ص ) ج ِ راصد. (ازکشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به رَصَد و راصد شود.


رصد. [ رَ ] (ع مص ) رَصَد.مصدر بمعنی رَصَد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چشم داشتن . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی دبیرسیاقی ص 52) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به رَصَد شود. || راه نگاه داشتن . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).


رصد. [ رَ ص َ ] (ع اِ) به اصطلاح نجوم ، چوتره ای که بر قله ٔ کوهی سازند و هفتصد گز اقلاً بلندی آن باشد و منجمان بر آن نشسته احوال کواکب معلوم کنند، و هودل نیز گویند. (ناظم الاطباء). چوتره ای باشد به ارتفاع هفتصد گز که بر تیغ کوهی شامخ بندند و بدان حکیمان و منجمان نشینند و طلوع و غروب ستارگان و اسرار کواکب را معاینه و مشاهده کنند،و چوتره مناره را گویند. (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔخطی کتابخانه ٔ مؤلف ). محلی که منجمان در آن با آلات نجومی ستارگان را تحت نظر و مراقبت قرار دهند. رصدخانه . رصدگاه . ج ، ارصاد. (فرهنگ فارسی معین ). چوتره ای که به بلندی هفتصد گز بر قله ٔ کوه بلند می سازند و منجمان بر آن نشسته احوال کواکب معلوم کنند... و در شرح چغمینی فارسی چنین به نظر می آید که رصد چنان باشدکه در صحرا بر گریوه ای که در غایت بلندی باشد سطح آن را هموار کرده بر آن سطح دو قصر مقابل یکدیگر بنا کنند، روی یکی بسوی مشرق و روی دیگری به مغرب و در میان هر دو قصر فاصله به قدر چهار ذراع بود و طول هر یکی از این دو قصر چهارصد گز باشد و بلندی هر دو قصرصد گز بلکه زاید. و در تواریخ ولایت نامه مسطور است که در ملک فرنگ رصد عمارتی باشد که ارتفاعش هزار دست و چاه زیرینش پانصد دست خواهد بود مدور و مثمن از سنگ ترتیب یافته و طبقهای متعدد ساخته و بر سر گنبد بالای آن پرکاله ٔ شیشه نهاده و در میان هر طبقه سوراخی مدور مقدار یک انگشت می سازند که روشنی آفتاب از بالای طبقها تا به ته چاه نمایان باشد و در میان طبقها جابجا کتابهای علم هیأت و تنجیم نهاده باشد، حکما بالا آمده بوسیله ٔ شیشه ٔ دوربین های کلان احساس بروج و سیاره ها نمایند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). چاهی عمیق که علمای هیأت حفر کنند، داخل آن شوند و به آسمان می نگرند تا چگونگی سیر و حرکت نجوم و ثوابت را یادداشت کنند، و آنرا زیج می گویند و سال به سال از آن تقویم استخراج کنند. اکنون زیجها از روی رصد الغبیگ استخراج می شود. (از شعوری ج 2 ورق 4). صاحب سراج الاستخراج می گوید: نزد منجمان عبارتست از نظر کردن در احوال اجرام علویه به آلتی مخصوص که حکما به جهت آن غرض وضع کرده اند تا بدان آلت دانسته شود مواضع ستارگان در فلک و مقدار حرکت آنها در طول و عرض و ابعاد آنها از یکدیگر، و از زمین ، و بزرگی و کوچکی اجرام و آنچه بدان ماند، و فائده ٔ رصد آن است که اگر در مواضع کواکب در ایام حالی ظاهر شود آنرا صاحب رصد درست کند تا در استخراج خطا واقع نشود چه اگر یک درجه تقویم کوکبی خطا باشد یک سال در سیرات تفاوت شود و اگر یک دقیقه خطا افتد شش روز تفاوت شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به رسد و تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 3 ص 191 شود.
- هفت رصد ؛ کنایه از هفت اقلیم است . (آنندراج ) :
این هفت رصد بیفکنم باز
تا منزل کاروان ببینم .

خاقانی .


و رجوع به ماده ٔ هفت رصد شود.
|| در اجرام علویه ، رصد کردن :
از رصدها سیزده سال دگر
خسف بادی در جهان دانسته اند.

خاقانی .


رصد روز و شب چه می باید
که ندارد ره کرم گردی .

خاقانی .


چو واجستیم از آن صورت که حال است
رصد بنمود کاین معنی محال است .

نظامی .


- آلات الرصد ؛ ابزارهای مربوط به رصدگیری . رجوع به تاریخ تمدن اسلامی تألیف جرجی زیدان ج 3 ص 191 و ترکیب «آلت رصدیه » ذیل «رصدیه » شود.
|| مراقب و نگهبان . (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت مؤلف ). نگاهبان . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) :
جز رصدان سیه سپید نشاندن
بر ره جانها ز روزگار چه خیزد.

خاقانی .


بار سبو چون کشی که آب تو بگذشت
بیم رصد چون بری که بار تو کم شد.

خاقانی .


درین منزل رصد جان می ستاند
گنه بر رهنمون نتوان نهادن .

خاقانی .


از منقطعان راه امّید
یک تن رصد امان ندیده ست .

خاقانی .


رصد عشق تو جهان بگرفت
چون تمنا کنم گریغ از تو.

خاقانی .


- رصدوار ؛ مانند رصد. مثل رصد. مانند راهبان . چون نگهبانان راه :
غم رصدوار ز لب باج نفس می گیرد
لب ز بیم رصد غم به حذر بگشایید.

خاقانی .


|| راه . طریق . (فرهنگ فارسی معین ) :
رو بپرس آن کاروان را از رصد
کز کدامین شهر ایدر می رسد.

مولوی .



رصد. [ رَ ص َ ] (ع اِ) گروه چشم دارندگان ، مفرد و جمع ومذکر و مؤنث در آن یکی است ، گاهی ارصاد گویند به لفظ جمع. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نظرکنندگان . (از غیاث اللغات ). || گیاه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). گیاه اندک . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). || باران اندک . ج ، ارصاد. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). باران . ج ، ارصاد. (از اقرب الموارد). اول باران .(مهذب الاسماء). || ج ِ راصد، و آن کسی است که در مرصد یعنی در راه برای نگهبانی می نشیند، و بعد به کسانی که به کار ستاره نگری می پردازند و آنگاه به رصدگاه اطلاق شده است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).


رصد. [ رَ ص َ ] (ع مص ) رَصْد. چشم داشتن کسی را. (ناظم الاطباء). چشم داشتن . (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). چشم داشتن : رَصَدَ رَصْداً و رَصَداً. (منتهی الارب ). ترصد. چشم داشت . چشم داشتن . مراقبت . کمین . (از یادداشت مؤلف ). نظر دوختن به چیزی . چشم داشتن چیزی را. (فرهنگ فارسی معین ). به خاطر کسی در راه گذرگاه وی نشستن . (از اقرب الموارد). || رُصِدَت الارض (مجهولاً)؛ یک دفعه باران رسید آن زمین را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


رصد. [ رُ ص َ ] (ع اِ)ج ِ رَصْدَة. (ناظم الاطباء). رجوع به رَصْدَة شود.


رصد. [ رُص ْ ص ِ ] (اِخ ) نام دیهی است از بعدان در یمن . (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. (نجوم ) = * رصد کردن
۲. نظر دوختن به چیزی و مراقب آن بودن، زیر نظر قرار دادن.
۳. (اسم ) [قدیمی] محل دریافت عوارض در جاده ها.
۴. (اسم ) [قدیمی] عوارض جاده، راهداری.
۵. (اسم ) [قدیمی] = رصدخانه
۶. (اسم ) [قدیمی] مراقب، نگهبان.
* رصد بستن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) (نجوم ) [قدیمی] = * رصد کردن
* رصد راندن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) (نجوم ) [قدیمی] = * رصد کردن
* رصد کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) (نجوم ) ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصدخانه.

۱. (نجوم) = ⟨ رصد کردن
۲. نظر دوختن به چیزی و مراقب آن بودن؛ زیر نظر قرار دادن.
۳. (اسم) [قدیمی] محل دریافت عوارض در جاده‌ها.
۴. (اسم) [قدیمی] عوارض جاده؛ راهداری.
۵. (اسم) [قدیمی] = رصدخانه
۶. (اسم) [قدیمی] مراقب؛ نگهبان.
⟨ رصد بستن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) (نجوم) [قدیمی] = ⟨ رصد کردن
⟨ رصد راندن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) (نجوم) [قدیمی] = ⟨ رصد کردن
⟨ رصد کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) (نجوم) ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصدخانه.


فرهنگستان زبان و ادب

{observation} [نجوم رصدی و آشکارسازها] هرنوع اندازه گیری نجومی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مِرْصَادِ: کمین گاه (کلمه رصد به معنای آماده شدن برای مراقبت است و مرصد و مرصاد به معنای آن محلی است که برای مراقبت در آنجا قرار بگیرند مانند عبارت "و اقعدوا لهم کل مرصد - برای دستگیری آنان در هر کمینگاهی به کمین بنشینید . "البته مرصد به زمان کمین نشستن هم گفت...
معنی مَرْصَدٍ: کمین گاه - زمان کمین نشستن(کلمه رصد به معنای آماده شدن برای مراقبت است و مرصد و مرصاد به معنای آن محلی است که برای مراقبت در آنجا قرار بگیرند مانند عبارت "و اقعدوا لهم کل مرصد - برای دستگیری آنان در هر کمینگاهی به کمین بنشینید . "البته مرصد به زمان ...
تکرار در قرآن: ۶(بار)
«رَصَد» در اصل، معنای «مصدری» دارد و به معنای آمادگی برای مراقبت از چیزی است، و بر اسم «فاعل» و «مفعول» نیز اطلاق شده است، و در مفرد و جمع هر دو به کار می رود، یعنی به یک فرد مراقب و نگهبان یا جمعیت مراقبین و نگهبانان هر دو اطلاق می شود.
مراقبت کردن و چیزی را زیر نظر گرفتن. و نیز به معنی مراقب و مراقبت شده آمده است (کمین کردن و کمین کننده) . هر که اکنون گوش کند شهابی را در کمین خود می‏یابد «رصد» صفت شهاب و به معنی کمین کننده است. رصد به معنی کمین کننده مفرد و جمع و مؤنث در آن یکسان است (صحاح) . گفته‏اند رصد به معنی نگهبانان و مراقبان است یعنی خدا از جلو روی و از پشت سرش نگهبانان می‏فرستد. مرصد: اسم مکان به معنی کمینگاه است . بگیرید، حبسشان کنید و برای گرفتن آنها در هر کمینگاه بنشینید. مرصاد: نیز اسم مکان است (مجمع - مفردات) راغب می‏گوید: فرق مرصاد با مرصد آنست که مرصاد به مکانی که فقط مخصوص کمین است گفته می‏شود. . . جوهری آن را طریق معنی کرده ولی مراقبت در آن منظور است. ارصاد: آماده کردن در قاموس گوید «ارصدت له: اعددت» . و برای آماده کردن به کسی که با خدا و رسول جنگیده است. صحاح، قاموس، اقرب تصریح دارند که چون بعد از ارصاد «لام» آید به معنی آماده کردن است.

پیشنهاد کاربران

گذشته از رسد که واژه ایی پارسی است اما برابر و همسنگ رصد: پاییدن و پایش است. نزدیک ترین برابر برای رصد اربی واژه پایش و پاییدن است

علم کاوش و کنکاش و اکتشاف در نجوم و کهکشان ها وکرات و سیارات دیگر

این واژه ایرانی است ولی ابله هایی مثل دهخدا و معین و . . . شاید آن را مانند بسیاری از واژگان ایرانی دیگر عربی بدانند ، عرب زدگی تا کی ؟ بیش از هفتاد درصد عربی ، ایرانی است و بسیاری از واژه هایی که عربی می پنداریم ، ایرانی است ، زبا عربی را ایرانی ها ساختند

چشمم درکمین

با سلام رصد کردن با صاد در هندسه زبان عربی در چند صیغه و باب کاربردهای دارد قالبهای صیغه مبالغه بر وزن تفعل با حالت فاعلی آن با میم مضموم واژه مترصد را پیدا می کنیم همچنین در کلیشه مفعولی واژه مرصود نیز در واژگان عربی با حالتی شناخته شده از فعل یا پدیده شی یا شخصی ست که تحت فرایند مشاهده است من توضیحات معنایی خود وب سایت را بسنده میدانم چراکه هر کدام از معانی به طور جداگانه یا در کارکردی ترکیبی، می تواند برداشت و معنی از رصد را برای مان واضح کند مثال آن ترکیب ۲ واژه مشاهده کردن و پیگیری بودن که به واسطه آن رصد کردن در واقع یک مشاهده پیگیر و برخط و بی توقف را معنا می دهد که این همان فعلیت عملکردی و کارکردی یک رصدخانه است اگر شما از حرکت اجرام آسمانی در فرایند رصد کردن در یک سکانس زمانی تاخیر کرده یا جا بمانید یا دچار وقفه و فاصله بدون نظارت شوید در اصل داده برداری و شما در فرایند رصد کردن با خطا مواجه گردیده و ارزش آماری و قطعی را که به مصرف ریاضیات نجوم و محاسبه میرسد از بین می رود و این به پیدا نکردن نتیجه نهایی می انجامد.
نزار قبانی ترانه سرای ارزنده موسیقی دوره کلاسیک جهان عرب در پروژه قارئة الفنجان که با صدای عبدالحلیم حافظ منتشر شد در جایی از شعر ترانه هاش به ترکیب وصفی قصر المر صود اشاره می کند و جهت اطلاع این درباره آن عاشق پیشه ای است که معشوقش در قصری است که تحت مشاهده و نظارت بی وقفه است و مجالی برای تکان خوردن ندارد که به وصل عاشق برسد باتشکر.

هامون

دیدن و وارسی کردن اجرام آسمانی. به چیزی خیره نگاه کردن.

نپاهش از نپاهیدن و نپاهشگاه رصد خانه است

مراقبت از گله و دام در زبان مُلکی گالی ، چوپانی


کلمات دیگر: