مترادف شم : بویایی، بوییدن، مشام، بو، رایحه، ادراک، بینش
برابر پارسی : بوی، بوی بردن، دریابی
flair, smelling
بویایی، بوییدن، مشام
بو، رایحه
ادراک، بینش
۱. بویایی، بوییدن، مشام
۲. بو، رایحه
۳. ادراک، بینش
(شَ) (مص ل .) 1 - رمیدن . 2 - آشفته شدن .
(شَ مّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بوییدن . 2 - (اِ.) یکی از حواس پنجگانه که وظیفه اش درک بوی هاست . 3 - بو. 4 - ادراک .
( ~ .) (اِ.) چارق .
(شَ) (اِ.) ناخن .
شم . [ ش ُ ](ص ) مخفف شوم . شوم . بدیمن . منحوس . (ناظم الاطباء).
اسدی (ایضاً).
شم . [ ش ُم م ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَشَم ّ و شَمّاء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به اشم و شماء شود.
شم . [ ش َم م ] (ع مص ) بوییدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شَمیم . شِمّیمی ̍ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شم ریحان و جز آن ؛ گرفت بوی آن به حاسه و شم . (از اقرب الموارد). رجوع بهمین مصادرکلمه شود. || تکبر کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || آزموده شدن و فعل آن مجهول آید. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
ناصرخسرو.
مولوی .
منوچهری .
خاقانی .
خاقانی .
سنایی .
نظامی .
عسجدی .
ناخن: ◻︎ چون شاه بگیرد به کف خود شمشیر / از بیم بیفکند ز کفها شم شیر (عسجدی: مجمعالفرس: شَم).
۱. [مجاز] استعداد و توانایی درک و فهم در زمینۀ خاصی بدون یادگیری.
۲. حس بویایی؛ شامه.
۳. (بن مضارعِ شمیدن) = شمیدن۲
۴. [قدیمی] رایحه؛ بو.
کفش چرمی ساده که با نخ یا تسمههای باریک به پا بسته میشود؛ چارق.
شمیدن۱#NAME?
۱شمغ ۲ستونی که مانع ریزش ساختمان شود – اصطلاحی در بنایی ...
شام
سنبله ی درخت گردو و توسکا به هنگام رویش برگ های بهاری