مترادف شخیص : ارجمند، بزرگ، سرشناس، متشخص، محترم
متضاد شخیص : پشیز
of note
known
ارجمند، بزرگ، سرشناس، متشخص، محترم ≠ پشیز
شخیص . [ ش َ ] (اِ) اسم فارسی عصفوری است کوچک و خوش آواز.(فهرست مخزن الادویه ). شاید مصحف شخش و شخیش باشد.
شخیص . [ ش َ ] (ع ص ) تناور. (از منتهی الارب ). جسیم .(اقرب الموارد). بزرگ کالبد. (مهذب الاسماء). || مهتر. (منتهی الارب ). آقا. (از اقرب الموارد).
- شخص شخیص ؛ سرکار عالی .
|| سخن درشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).