کلمه جو
صفحه اصلی

رواج


مترادف رواج : تداول، جریان، رایج، رونق، متداول

متضاد رواج : کسادی

برابر پارسی : رواگ، روا، گسترده، همه گیر

فارسی به انگلیسی

circulation, currency, prevalence, good market, ready sale, resurgence, spread, style, trend, vogue

currency, circulation, good market, ready sale


resurgence, spread, style, trend, vogue


فارسی به عربی

توزیع , عملة

مترادف و متضاد

prevalence (اسم)
شیوع، تفوق، پخش، نفوذ، رواج، غلبه، درجه شیوع

propagation (اسم)
ترویج، پخش، انتشار، رواج، گسترش، تکثیر، تبلیغ، پراکنی، پخش رقم نقلی

circulation (اسم)
جریان، گردش، تیراژ، انتشار، رواج، دوران، دوران خون

currency (اسم)
پول رایج، انتشار، رواج، پول

vogue (اسم)
رواج، رسم معمول، گشاده رو، عمومی و رایج

تداول، جریان، رایج، رونق، متداول ≠ کسادی


فرهنگ فارسی

رواشدن، روایی یافتن، روان بودن، روان، ضدکساد
۱ - ( مصدر ) جریان داشتن روان بودن متداول بودن . ۲ - ( اسم ) روایی ( متاع پول و غیره ) مقابل کساد .
آنکه تشنه گرد حوض گردد و تا آن نرسد آنکه تشنه گرد حوض گردد و بواسطه ازدحام به آب نرسد

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) جریان داشتن ، روان بودن . ۲ - (اِمص . ) رونق .

لغت نامه دهخدا

رواج. [ رَ ] ( ع مص ) روا شدن. ( دهار ). روایی یافتن. ( منتهی الارب ). راج الامر رواجاً؛ اسرع. رَوج. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغه ). || روایی متاع. ( منتهی الارب ). نَفاق. ( از اقرب الموارد ). روایی متاع و کالا. ( از ناظم الاطباء ). تیزی بازار. گرمی و رونق بازار. صاحب آنندراج آرد: روایی یافتن کالا و جز آن و با لفظ بردن و داشتن وشکستن و دادن مستعمل و رواج بکسر اول چنانکه مشهور شده تصرف فارسیان است : از اقطار و اکناف عالم روی فرا او کرده و همه به نجاح مطلوب و رواج مرغوب رسیده. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 337 ). || روایی درم. ( منتهی الارب ). راجت الدراهم ؛ تعامل الناس بها و منه : «لا خیر فی ادب لا رواج له ». ( اقرب الموارد ). بسیار شدن دادو ستد درم در میان مردم. ( از ناظم الاطباء ). || مختلف و مختلط وزیدن باد و یقال : راجت الریح ؛ ای اختلطت فلایدری من این تجی ٔ. ( منتهی الارب ). مختلط وزیدن باد چنانکه دانسته نشود از کدام سو می آید. ( ازاقرب الموارد ). درهم برهم وزیدن باد چنانکه وزیدن آن از یک سو مستمر نباشد. ( معجم متن اللغة ). || رسیدن و آماده شدن طعام و گویند: «اَحْضِرْ لناما راج »؛ یعنی آماده کن برای ما آنچه میسر است. ( ازاقرب الموارد ) ( از المنجد ). || ( اِ ) هر چیز که در کار و معمول و رایج باشد. ( ناظم الاطباء ).

رواج. [ رَوْ وا ] ( ع ص ) آنکه تشنه گرد حوض گردد و تا آب نرسد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). آنکه تشنه گرد حوض گردد و بواسطه ازدحام به آب نرسد. ( ناظم الاطباء ).

رواج . [ رَ ] (ع مص ) روا شدن . (دهار). روایی یافتن . (منتهی الارب ). راج الامر رواجاً؛ اسرع . رَوج . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه ). || روایی متاع . (منتهی الارب ). نَفاق . (از اقرب الموارد). روایی متاع و کالا. (از ناظم الاطباء). تیزی بازار. گرمی و رونق بازار. صاحب آنندراج آرد: روایی یافتن کالا و جز آن و با لفظ بردن و داشتن وشکستن و دادن مستعمل و رواج بکسر اول چنانکه مشهور شده تصرف فارسیان است : از اقطار و اکناف عالم روی فرا او کرده و همه به نجاح مطلوب و رواج مرغوب رسیده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 337). || روایی درم . (منتهی الارب ). راجت الدراهم ؛ تعامل الناس بها و منه : «لا خیر فی ادب لا رواج له ». (اقرب الموارد). بسیار شدن دادو ستد درم در میان مردم . (از ناظم الاطباء). || مختلف و مختلط وزیدن باد و یقال : راجت الریح ؛ ای اختلطت فلایدری من این تجی ٔ. (منتهی الارب ). مختلط وزیدن باد چنانکه دانسته نشود از کدام سو می آید. (ازاقرب الموارد). درهم برهم وزیدن باد چنانکه وزیدن آن از یک سو مستمر نباشد. (معجم متن اللغة). || رسیدن و آماده شدن طعام و گویند: «اَحْضِرْ لناما راج »؛ یعنی آماده کن برای ما آنچه میسر است . (ازاقرب الموارد) (از المنجد). || (اِ) هر چیز که در کار و معمول و رایج باشد. (ناظم الاطباء).


رواج . [ رَوْ وا ] (ع ص ) آنکه تشنه گرد حوض گردد و تا آب نرسد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). آنکه تشنه گرد حوض گردد و بواسطه ٔ ازدحام به آب نرسد. (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. روا شدن، روایی یافتن، روان بودن.
۲. در جریان دادوستد بودن پول و کالا.
۳. (صفت ) روا، روان.

فرهنگ فارسی ساره

رواگ


گویش مازنی

/revaaj/ رایج

رایج


پیشنهاد کاربران

این واژه ریشه پهلوی دارد، اصل آن رَواگ است به معنای عمومی بودن یک چیز، در جریان بودن یک وسیله، کالا، اندیشه و راه و روش در کرانه ای گسترده

گسترش


این واژه مانند دست کم هفتاد درصد دیگر زبان عربی ریشه ایرانی دارد ، بیشتر واژه هایی که وانمود میشود عربی است ، ایرانی است و بیسوادهایی مانند معین و دهخدا هم آنها را عربی دانستند

این واژه همان رواک و رواگ در پارسی پهلوی ست. موندم برابر پارسی چی هست!؟ بسازی از واژه های اربی ریشه ی پارسی و یا خود پارسی هستند! -

گرمی

گَرمی و گَرمی داشتن را می توان بجای �رواج� و �رواج داشتن� بکار برد. واژه ی �رواج� نیز به گمان نیرومند از واژه ی پارسی �روا� و �روایی� گرفته شده و با چیرگی تازیان در ایران �ج� به آن افزوده شده است.

برگرفته از پی نوشت پیوند زیر:
http://www. behzadbozorgmehr. com/2014/01/blog - post_2452. html

رواج معرب واژه ی رواگ در پهلوی است که از کارواژه ی رفتن ( رو - ) برساخته شده. معنی اش همان رونده یا روان یا روا است. روا از همان رواگ آمده. پیشتر رشته ی زبان شناسی تکامل پیدا نکرده بود و بسیاری از واژه شناسان مانند دهخدا و دیگران، آگاهی زیادی نداشتند درباره ی زبان پهلوی یا پارسی میانه و بنا بر این بسیاری از معربات را عربی می پنداشتند. برای نمونه واژه هایی چون زعفران ( زرپران ) ، جزیره ( جزیرگ ) ، شطرنج ( چترنگ ) ، صلیب ( چلیپ ) و دیگر نمونه ها.

واژه ی " رواج" همان واژه ی " رفتن " فارسی می باشد که پس از سیر در زبان های غیر ایرانی با تغییر لهجه و معنی دوباره به زبان فارسی بازگشته است .

پرکاربرد ، رواگ

آرش چقدر قشنگ از واژه نامه دهخدا کپی پیست کرد که بگه میفهمم و میدانم تا چرتوپرت خوراک و پوشاک پسوند ترکی دارند را با مخاطب بپذیرانه
عزیزم این کلکا کهنه شده این زبان زبر شما و کاملا بی محتوای شما با این سخنان خنده دار بهتره نمیشه
خوراک و پوشاک را فرهنگستان ساخته اون اندازه نادان نبودند از پسوند ترکی استفاده کنند، پارسی پر از پسوندو پیشونده، پسوند اک کاملا پارسیه و پیوندی هم به ترکی نداره
از یک سو پانترکا وقتمونو میگیرند از سوی انگیزه خنده ما میشوند ، ادمین محترم نباید بگذاره اینها رواگ دروغ کنند


کلمات دیگر: