مترادف دفعه : بار، پاس، کرت، مرتبه، مرحله، مره، نوبت، وهله
برابر پارسی : بار
time
sitting, stretch, time
دسته , پرداخت , وجه , هل , پرتاب , تنه , هل دادن , تنه زدن , با زور پيش بردن , پرتاب کردن , کشيدن(شمشير) , پرتاب شدن
بار، پاس، کرت، مرتبه، مرحله، مره، نوبت، وهله
دفعة. [ دَ ع َ ] (ع اِ) یک بار. (منتهی الارب )(دهار) (ناظم الاطباء). ج ، دَفعات . (ناظم الاطباء).
دفعه . [ دَ ع َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کشکوئیه ٔشهرستان رفسنجان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
منوچهری .
دفعة. [ دُ ع َ ] (ع اِ) باران که بیک بار آید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پاره ٔ باران . (دهار). آب تیز. تیزآب . اول سیل . (یادداشت مرحوم دهخدا). ج ، دُفَع، دُفَعات . || آنچه بریزد ازمشک یا آوند یکباره . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شاخ آب . (دهار). || آنچه جاری شود از باران و یا از خون . (ناظم الاطباء).
بار