کلمه جو
صفحه اصلی

شرمندگی


مترادف شرمندگی : خجالت، خجلت، شرمزدگی، شرمساری، شرمگینی

متضاد شرمندگی : سرفرازی

فارسی به انگلیسی

embarrassment, reproach


embarrassment, reproach, shame, blush

shame, blush


مترادف و متضاد

۱. خجالت، خجلت
۲. شرمزدگی، شرمساری، شرمگینی ≠ سرفرازی


شرمزدگی، شرمساری، شرمگینی


خجالت، خجلت ≠ سرفرازی


فرهنگ فارسی

خجلت شرمنده بودن شرمساری .

لغت نامه دهخدا

شرمندگی. [ ش َ م َ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) خجلت. شرمساری. شرمنده بودن. ( فرهنگ فارسی معین ).حیا و خجالت و شرم. ( ناظم الاطباء ). انفعال. خجلت. خجل. شرمساری. استحیاء. ( یادداشت مؤلف ) :
در جمع هرزه گویان از گفت بد چه عیب است
شرمندگی نیارد درتشتخانه ای تیز.
امیرخسرو دهلوی.
رجوع به شرمساری و شرمنده شود.
- شرمندگی یافتن ؛ مرادف خجالت کشیدن باشد. ( آنندراج ) :
خویش را آراستی هر روز بر رنگ دگر
بارها شرمندگی نقاش رنگ آمیز یافت.
خواجه آصفی ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

خجلت، شرمساری، شرمنده شدن، شرمنده بودن.

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( گردن خَلک )

پیشنهاد کاربران

Abashment

استحیا

فلان :اشاره به شخص نامعلوم


کلمات دیگر: