مترادف شقی : بی رحم، سخت دل، سفاک، سنگدل، شریر، ظالم، قسی، بدبخت، تیره بخت، سیه روز
متضاد شقی : سعید
wretched(person), vicious(person)
temporal
erectness
غضو دسته جنايتکاران , کانگستر
شيطان , بدذات , شرير , نا فرمان , سرکش
بیرحم، سختدل، سفاک، سنگدل، شریر، ظالم، قسی ≠ سعید
بدبخت، تیرهبخت، سیهروز
۱. بیرحم، سختدل، سفاک، سنگدل، شریر، ظالم، قسی
۲. بدبخت، تیرهبخت، سیهروز ≠ سعید
منوچهری .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
مولوی .
مولوی .
شقی . [ ش َ قی ی ] (ع ص ) بدبخت .ضد سعید. ج ، اشقیاء. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). بداختر. مقابل سعید. مقابل نیک اختر. (یادداشت مؤلف ). بدبخت . ج ، اشقیاء، و شقیّون . (مهذب الاسماء). بدبخت . (دهار) (ترجمان القرآن ص 62) (غیاث ) (از آنندراج ). || رنج بیننده . (از ترجمان القرآن ).
شقی . [ ش َق ْی ْ ] (ع مص ) برآمدن دندان نیش شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
شقی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به شق که دیهی است در دوفرسخی مرو. (از انساب سمعانی ). || منسوب است به مردی شق نام . (از لباب الانساب ).
شقی . [ ش ِ قی ی ] (اِخ ) قاضی ابوعبداﷲ عمربن احمر... شقی ، از اهل بغداد و معروف به ابن شق العیانی بود. وی از محمدبن ابراهیم بن منذر نیشابوری و علی بن عباس مقانعی و جز آن دو روایت شنید و دارقطنی و برقانی و ابونعیم اصبهانی و دیگران از او روایت دارند. او از شقه بشمار است . (از لباب الانساب ).
شقی . [ ش ِق ْ قی ] (ص نسبی ) منسوب به شق . نیمی : صداع شقی . (یادداشت مؤلف ).