کلمه جو
صفحه اصلی

رهرو


مترادف رهرو : درویش، سالک، عارف، راهرو، راهگذر، پی سپار، رونده

فارسی به انگلیسی

wayfarer


marcher, peripatetic, traveler, traveller, wayfarer


wayfarer, marcher, peripatetic, traveler, traveller

مترادف و متضاد

۱. درویش، سالک، عارف
۲. راهرو، راهگذر، ، پیسپار، رونده


درویش، سالک، عارف


راهرو، راهگذر، پی‌سپار، رونده


wayfarer (اسم)
سالک، مسافر پیاده، عابر، رهرو، رهنورد

passer-by (اسم)
عابر، رهگذر، رهرو

viator (اسم)
مسافر، عابر، رهگذر، رهرو

فرهنگ فارسی

دالان، دهلیز، سرسرا، کوریدور، رونده، راه رونده، مسافر، سالک، زاهد، مرید
راهرو یا رهروان ازل طالبان حق سالکان دین . یا رهروان سحر سالکان شب زنده دار . یا رهروان گردون هفت سیاره .
راه رونده . سالک و مسافر

فرهنگ معین

(رَ هْ رُ ) نک راهرو.

لغت نامه دهخدا

رهرو. [ رَ رَ / رُو ] ( نف مرکب ) راه رونده.سالک و مسافر. ( ناظم الاطباء ) ( مجموعه مترادفات ص 331 ) ( آنندراج ). راهرو. ( یادداشت مؤلف ) :
ازین بسان ستاره به روز پنهانیم
ز چشم خلق و به شب رهرویم و بیداریم.
ناصرخسرو.
اخترش رهبر است و رهرو ملک
رأی با رأی رهبر اندازد.
خاقانی.
رهروم مقصد امکان به خراسان یابم
تشنه ام مشرب احسان به خراسان یابم.
خاقانی.
به زاد و راحله ماندن طریق رهرو نیست
همیشه سختی ره بر خر گرانبار است.
ظهیر فاریابی.
سگالش گریهای خاطرپسند
که از رهروان باز دارد گزند.
نظامی.
رجوع به راهرو شود.
- رهروان آخرت ؛ طالبان آخرت که به دنیای دون بی اعتنا باشند. ( ناظم الاطباء ).
- رهروان ازل ؛ طالبان حق و سالکان دین. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). طالبان حق و سالکان راه. ( انجمن آرا ).
- رهروان سحر ؛ کنایه از سالکان شب زنده دار. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ).
- رهروان طریقت ؛ اهل سلوک. ( ناظم الاطباء ).
- || عناصر چهارگانه. ( ناظم الاطباء ).
- رهروان فلکی ؛ کنایه از ستارگان سیار است.
- رهروان گردون ؛ هفت سیاره. ( از ناظم الاطباء ). کنایه از سبعه سیاره است. ( از برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).
|| پس رو. || مرید. || مبدع و اهل بدعت. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ مرکب ) راهرو. گذرگاه. معبر. دهلیزگونه ای که میان دو اطاق یا دو سرای کنند آمد و شد را. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به راهرو در همه معانی شود.

فرهنگ عمید

۱. آن‌که به ‌راهی می‌رود؛ رونده؛ راه‌رونده.
۲. (تصوف) [مجاز] سالک؛ زاهد؛ مرید.
۳. [قدیمی] مسافر.
⟨ رهرو ازل: (تصوف) [مجاز] سالک؛ طالب حق.
⟨ رهرو آخرت: [قدیمی، مجاز] کسی که از دنیا اعراض کرده و روی به آخرت دارد.
⟨ رهرو سحر: [قدیمی، مجاز] زاهد شب‌زنده‌دار.


۱. آن که به راهی می رود، رونده، راه رونده.
۲. (تصوف ) [مجاز] سالک، زاهد، مرید.
۳. [قدیمی] مسافر.
* رهرو ازل: (تصوف ) [مجاز] سالک، طالب حق.
* رهرو آخرت: [قدیمی، مجاز] کسی که از دنیا اعراض کرده و روی به آخرت دارد.
* رهرو سحر: [قدیمی، مجاز] زاهد شب زنده دار.

واژه نامه بختیاریکا

( رَه رو ) راه رفتن؛ راه مال؛ کوچ

جدول کلمات

تابع

پیشنهاد کاربران

درویش، سالک، عارف، راهرو، راهگذر، پی سپار، رونده، مسافر

راه رونده ، کسی که به راهی میرود یا کسی که در راهی است

رونده ، راهی ، رهگذر ، پیاده


کلمات دیگر: