کلمه جو
صفحه اصلی

شرابخوار


مترادف شرابخوار : باده خوار، باده نوش، پیاله پیما، پیمانه گسار، قدح نوش، مشروب خوار، می خوار، میخواره

برابر پارسی : می خواره

مترادف و متضاد

بادهخوار، بادهنوش، بادهنوش، پیالهپیما، پیمانهگسار، قدحنوش، مشروبخوار، میخوار، میخواره


فرهنگ فارسی

( صفت ) میخواره می پرست .

لغت نامه دهخدا

شرابخوار. [ ش َ خوا / خا ] ( نف مرکب ) می پرست. میخواره. خمار. ( ناظم الاطباء ). باده خوار. شارب الخمر. آشامنده شراب. میخواره : چون این احوال فاش گشت دیگران اولاد آمدند و موافقت کردند تا به کمتر از صد سال همه آتش پرست و شرابخوار شدند. ( قصص الانبیاء ص 30 ).
تیغ بنفشه گونش برد شاخ شر چنانک
بیخ بنفشه بوی دهان شرابخوار.
خاقانی.
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار.
حافظ.
اِفتار؛ سست گردیدن شرابخوار. شرّاب ؛ نیک شرابخوار. شریب ؛ نیک شرابخوار. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

شراب خور، باده خوار، می خواره، می پرست.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شراب خوار به کسی که شراب می خورد گفته می شود و در ابواب مختلف فقه مثل نکاح و غیره در مورد آن بحث شده است.
شراب خوار به کسی که نوشنده می و مسکرات است گفته می شود.
از احکام آن به مناسبت در بابهای صلات، نکاح و شهادات سخن گفته‏ اند.
احکام شراب خوار
نوشیدن شراب از گناهان کبیره و شراب خوار فاسق است. بنابر این، در امور مشروط به عدالت، همچون امامت جماعت و شهادت دادن، شراب خوار شایستگی ندارد.
نماز گزاردن در لباس کسی که از نجاست پرهیز نمی ‏کند، بویژه شراب خوار مکروه است. به قول معروف میان متأخران، در مستحق زکات- اعم از زکات مال و فطره- عدالت شرط نیست. بنابر این، پرداخت زکات به مرتکب گناه کبیره، حتی شراب خوار در صورتی که پرداخت آن کمک به گناه او نباشد، جایز است؛ لیکن برخی پرداخت زکات به شراب خوار را جایز ندانسته ‏اند؛ چنان که برخی دیگر نپرداختن زکات به کسی که آشکارا مرتکب کارهای ناشایست، بویژه شراب خواری می ‏شود، را مطابق احتیاط دانسته‏ اند. برخی احتیاط یاد شده را به شراب خوار اختصاص داده ‏اند.
تزویج دختر به مرد فاسق، بویژه شراب خوار مکروه است.


پیشنهاد کاربران

باده گسار

قدح کش

میگسار

می خواره

باده پیما

باده گیر. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) شراب خوار. می خوار. میگسار. شرابخواره. باده نوش. باده خوار. باده کش :
نیک عیبی دارم و آنست عیبم کز خرد
نیستم لت خوارگیر و قمْرباز و باده گیر.
سنایی.

لای کش. [ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) کنایه از شرابخوار است. ( آنندراج ) :
بهار گشت و هوامژده ٔ شراب رساند
زمین میکده را لای کش به آب رساند.
دانش ( از آنندراج ) .


کلمات دیگر: