مترادف دقیق : ظریف، نازک، نرم، باریک، باریک بین، ژرف نگر، کنجکاو، نکته بین، نکته سنج
برابر پارسی : تیز بین، مو شکاف، ژرف نگر، ژرف بین، باریک بین، تیزنگر، درست تیزنگر، ریزبین، مو به مو
minute, subtle, punctual, exact
accurate, acute, careful, close , conscientious, dead, deadly, exact, exacting, faithful, fine, flat-out, gingerly, sharp, just, true, measured, verbatim, microscopic, minute, nice, painstaking, particular, persnickety, positive, precise, precision, rigorous, sedulous, specific, strict, surgical, textual, thorough, thoroughgoing, thoughtful, ticklish, unerring
درست , دقيق , باريک بين , خيلي دقيق , وسواسي , ترسو , کمرو
ظریف، نازک، نرم
باریک، باریکبین، ژرفنگر، کنجکاو، نازک، نکتهبین، نکتهسنج
۱. ظریف، نازک، نرم
۲. باریک، باریکبین، ژرفنگر، کنجکاو، نازک، نکتهبین، نکتهسنج
ویژگی روش یا دستگاهی که بتواند نتایجی ارائه دهد که در صورت تکرارِ عمل، تغییر اندکی داشته باشد
درست تیزنگر، ریزبین، باریک بین، مو به مو، تیزنگر