کلمه جو
صفحه اصلی

رعایت کردن


برابر پارسی : پاس داشتن، پاییدن

فارسی به انگلیسی

adhere, consider, hew, observe, respect, to observe, to assist or favour

to observe, to assist or favour


adhere, consider, hew, observe, respect


فارسی به عربی

لاحظ

مترادف و متضاد

observe (فعل)
گفتن، مشاهده کردن، دیدن، ملاحظه کردن، رعایت کردن، نظاره کردن، مراعات کردن، برپا داشتن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - پاس داشتن رعیت و غیره را. ۲ - نگاهداشتن حق کسی را . ۳ - توجه کردن. ۴ - تعظیم کردن احترام کردن .

لغت نامه دهخدا

رعایت کردن. [ رِ ی َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پاس داشتن. ( رعیت و غیره را ) || نگاه داشتن حق کسی را. ( فرهنگ فارسی معین ) : باید که حق من و خدمت قدیمم در فرزندانم رعایت کرده آید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 350 ). حق وی [ قاید ] را رعایت باید کرد در فرزندانش و خیلش را به پسر دادن تا دهند یا نه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 326 ). درمی خواهد از خدا مددکاری در آنچه او را بر آن واداشته ، و راه نمایانش در آنچه طلب رعایت کرده از او. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313 ). امیدوارم که حق خدمت من درفرزندانم رعایت کند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 357 ).
گرحقوق آشنایی را رعایت می کنی
عمر چندان نیست ای ناآشنا وقت است وقت.
صائب ( از آنندراج ).
|| توجه کردن. || تعظیم کردن. احترام کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی ساره

پاس داشتن


پیشنهاد کاربران

تحقق بخشیدن

comply with
رعایت کردن ( مقررات و قوانین )
پیروی کردن از
تبعیت کردن

comply with

مدارا

رعایت کردن = ملاحظه کردن

مراعات

از قوانین پیروی کردن


کلمات دیگر: