کلمه جو
صفحه اصلی

سبق


مترادف سبق : قبل، پیش، پیشی، سبقت جویی ، برتری، تقدم، درس، شرط، گرو، مسابقه، مایه شرطبندی

متضاد سبق : بعد، پسین

فارسی به انگلیسی

precedence, excellence, lesson

مترادف و متضاد

۱. قبل، پیش
۲. پیشی، سبقتجویی ≠ بعد، پسین
۳. برتری، تقدم
۴. درس
۵. شرط، گرو، مسابقه
۶. مایه شرطبندی


قبل، پیش ≠ بعد، پسین


پیشی، سبقت‌جویی


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) پیش افتادن سبقت گرفتن . ۲ - ( اسم ) پیشی سبقت . یا سبق تصمیم . تصمیم قبلی با نقشه معین قبل از ارتکاب جرم . یا سبق ورمایه . عقدیست به منظور پیشی گرقتن و غلبه بر دیگری در اسب دوانی تیر اندازی شمشیر زنی و آلات جنگی دیگر در مقابل مبلغی معین که به برنده تعلق خواهد گرفت با شرایط آن که در کتابای فقه مندرج است .

فرهنگ معین

(سَ بَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - آن چه بر سر آن در مسابقة اسب دوانی و تیراندازی شرط بندند. ۲ - مقداری از کتاب که در یک جلسه درس داده شود. ج . اسباق .
(سَ بْ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) سبقت گرفتن . ۲ - (اِمص . ) سبقت .

(سَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آن چه بر سر آن در مسابقة اسب دوانی و تیراندازی شرط بندند. 2 - مقداری از کتاب که در یک جلسه درس داده شود. ج . اسباق .


(سَ بْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سبقت گرفتن . 2 - (اِمص .) سبقت .


لغت نامه دهخدا

سبق. [ س َ ] ( ع مص ) پیشی گرفتن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 56 ).
ذکا و ذهن تو در سبق وامق عذرا
سخا و طبع تو در عشق خسرو و شیرین.
مسعودسعد.
- سبق خدمت ؛ سابقه خدمت. خدمتگذاری :
بسبق خدمت و فرمانپذیری بی چرا و چون
ملک را در وزارت چون نبی را یار در غارم.
سوزنی.
|| جبعل ( در گرو ) :
سبق بیچون و چگونه و معنوی
سابق و مسبوق دیدی بی دوی.
مولوی.
سبق رحمت راست و این از زحمت است
چشم بد محصول قهر و لعنت است.
مولوی.

سبق. [ س َ ب َ ] ( ع مص ) پیشی گرفتن :
اندرین میدان فخر اکنون سبق مر بنده راست
گو در این میدان درآید گر تواند عنصری.
ازرقی.
|| ( اِ ) آنچه گرو بندند بر آن بر اسب دوانیدن و تیر انداختن و جز آن. ج ، اَسْباق. ( منتهی الارب ). آنچه در میان کنند چون بچیزی گرو بندند. ( مهذب الاسماء ). الخطر یوضع بین اهل السباق و هو ما یتراهنون علیه. ( اقرب الموارد ) : مشارالیه هروقت با صاحب بن عباد مناضله کردی خصل سبق او را بودی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 283 ). || در نزد علمای ریاضی عبارتست از فضل وسط قمر بر وسط شمس. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || [ س َ ب َ / س َ ]، آنچه بطریقت مداومت از پیش استاد بخوانند :
مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق.
مولوی.
عاشقان را شد مدرس حسن دوست
دفتر و درس و سَبَقْشان روی اوست.
مولوی.
گم شد و نابود شد از فضل حق
بر مهم دشمن شما را شد سبق.
مولوی.

سبق . [ س َ ] (ع مص ) پیشی گرفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 56).
ذکا و ذهن تو در سبق وامق عذرا
سخا و طبع تو در عشق خسرو و شیرین .

مسعودسعد.


- سبق خدمت ؛ سابقه ٔ خدمت . خدمتگذاری :
بسبق خدمت و فرمانپذیری بی چرا و چون
ملک را در وزارت چون نبی را یار در غارم .

سوزنی .


|| جبعل (در گرو) :
سبق بیچون و چگونه و معنوی
سابق و مسبوق دیدی بی دوی .

مولوی .


سبق رحمت راست و این از زحمت است
چشم بد محصول قهر و لعنت است .

مولوی .



سبق . [ س َ ب َ ] (ع مص ) پیشی گرفتن :
اندرین میدان فخر اکنون سبق مر بنده راست
گو در این میدان درآید گر تواند عنصری .

ازرقی .


|| (اِ) آنچه گرو بندند بر آن بر اسب دوانیدن و تیر انداختن و جز آن . ج ، اَسْباق . (منتهی الارب ). آنچه در میان کنند چون بچیزی گرو بندند. (مهذب الاسماء). الخطر یوضع بین اهل السباق و هو ما یتراهنون علیه . (اقرب الموارد) : مشارالیه هروقت با صاحب بن عباد مناضله کردی خصل سبق او را بودی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 283). || در نزد علمای ریاضی عبارتست از فضل وسط قمر بر وسط شمس . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || [ س َ ب َ / س َ ]، آنچه بطریقت مداومت از پیش استاد بخوانند :
مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق .

مولوی .


عاشقان را شد مدرس حسن دوست
دفتر و درس و سَبَقْشان روی اوست .

مولوی .


گم شد و نابود شد از فضل حق
بر مهم دشمن شما را شد سبق .

مولوی .



فرهنگ عمید

۱. پیشی گرفتن، پیش افتادن.
۲. (اسم ) قرآن.
* سبق و رمایه: [سبق (پیشی گرفتن و پیش افتادن ) رمایه (تیر انداختن ) است] (فقه ) عقد و تعهدی بین دو تن برای مسابقۀ اسب دوانی یا تیراندازی که برنده مبلغ معینی ببرد.
۱. پیشی.
۲. گرو، شرط بندی.
۳. (اسم ) (ورزش ) در اسب دوانی و تیراندازی، آنچه بر سر آن شرط ببندند.
۴. (اسم ) آن مقدار از کتاب که در یک نشست درس داده شود، درس روزانه.
* سبق بردن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. پیش افتادن در مسابقه، برنده شدن: به چشم خویش دیدم در بیابان / که آهسته سبق برد از شتابان (سعدی: ۱۷۶ ).
۲. گرو بردن.

۱. پیشی گرفتن؛ پیش افتادن.
۲. (اسم) قرآن.
⟨ سبق و رمایه: [سبق (پیشی گرفتن و پیش افتادن) رمایه (تیر انداختن) است] (فقه) عقد و تعهدی بین دو تن برای مسابقۀ اسب‌دوانی یا تیراندازی که برنده مبلغ معینی ببرد.


۱. پیشی.
۲. گرو؛ شرط‌بندی.
۳. (اسم) (ورزش) در اسب‌دوانی و تیراندازی، آنچه بر سر آن شرط ببندند.
۴. (اسم) آن مقدار از کتاب که در یک نشست درس داده شود؛ درس روزانه.
⟨ سبق بردن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. پیش افتادن در مسابقه؛ برنده شدن: ◻︎ به چشم خویش دیدم در بیابان / که آهسته سبق برد از شتابان (سعدی: ۱۷۶).
۲. گرو بردن.


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مسابقه اسب دوانی و مانند آن مثل شتر سواری و غیره را سَبْق گویند. در لغت به معنای پیشی گرفتن می باشد. از احکام آن در باب سبق و رمایه بحث شده است.
سبق به معنای نخست، در اصطلاح عبارت است از قرارداد شرعی که بر مسابقه اسب دوانی و مانند آن، همچون قاطر و الاغ و نیز شتر و فیل، در ازای عوضی معین برای برنده، میان مسابقه دهندگان منعقد می‏شود.
برخی، آن را به معامله بر مسابقه اسب دوانی و مانند آن برای شناسایی سوارکار ماهرتر و برتر از میان مسابقه دهندگان، تعریف کرده‏اند.
برخی دیگر به قرارداد مشروع در برابر عوض با هدف تمرین و ممارست بر جهاد در راه خدا،
و گروه چهارم آن را به عقدی که مفاد آن استحقاق فرد برنده‏ نسبت به عوض تعیین شده است، تعریف نموده‏اند.
نتیجه همه تعاریف یاد شده یک حقیقت است که در فارسی از آن به شرط بندی (گرو گذاری) تعبیر می‏شود و به فرد پیشتاز جایزه می‏دهند. عنوان سبق در کنار «رمایه» (السبق و الرمایة) عنوان بابی مستقل در فقه است که از احکام آن دو در این باب به تفصیل سخن گفته‏اند.

احکام سبق
عدم جواز شرط بندی جز در سبق و رمایه
در مسابقات، شرط بندی جایز نیست، جز در مسابقه یاد شده و رمایه که از این حکم استثنا شده‏اند؛ بلکه در راستای ایجاد و افزایش آمادگی دفاعی سپاهیان اسلام، بر آنها تأکید و بدانها ترغیب شده است.

مطرح بودن تمام بحثهای باب رمایه در باب سبق
...

واژه نامه بختیاریکا

( سَبَق ) سپیده دم

پیشنهاد کاربران

شیوه - گونه - روش

سابقه، برتری، تقدم


مسابقه اسب دوانی


حق سبق ( بر وزن حق ثبت ) :اولویت ناشی از پیشی گرفتن را حق سَبْق‏ می گویند.
حق سبق عبارت است از حق اولویت در استفاده از مکانهای عمومی همچون مساجد، زیارتگاهها و بوستانها که به سبب پیشی گرفتن بر دیگران برای سبقت گیرنده ثابت است.

سبق هم خانواده ی کلمات سابق، سابقه و سبقت است.
سابق:گذشته، قبلی. مثال؛ همسر سابق.
سابقه:گذشته، پیشینه. مثال؛ سوء سابقه به معنای سوء پیشینه.
سبقت:پیشی گرفتن


کلمات دیگر: