کلمه جو
صفحه اصلی

شقاوت


مترادف شقاوت : بداقبالی، بدبختی، بیرحمی، شوربختی، قساوت، نکبت، نگون بختی

متضاد شقاوت : سعادت

برابر پارسی : ستمگری، سنگدلی، دژخویی

فارسی به انگلیسی

adversity, villainy


villainy, adversity

مترادف و متضاد

بداقبالی، بدبختی، بیرحمی، شوربختی، قساوت، نکبت، نگون‌بختی ≠ سعادت


فرهنگ فارسی

بدبخت شدن، بدبختی، نقیض سعادت، سخت دلی
۱ - ( مصدر ) بدبخت شدن . ۲ - ( اسم ) بدبختی نکبت مقابل سعادت. ۳ - سخت دلی قساوت .

فرهنگ معین

(شَ وَ ) [ ع . شقاوة ] ۱ - (مص ل . ) بدبخت شدن .۲ - (اِمص . )بدبختی .۳ - سخت - دلی .

لغت نامه دهخدا

شقاوت. [ ش َ / ش ِ وَ ] ( از ع ، اِمص ) نکبت و خواری و بدبختی و پریشانی. ( ناظم الاطباء ). بدبختی. ( غیاث اللغات ). شقا. شقاء. شقو. شقوت. شقوة. عسر.شدت. سختی. نکبت. بداختری. مقابل سعادت. خلاف سعادت.نقیض سعادت. مقابل نیک اختری. ( یادداشت مؤلف ). یکی از مسائل مورد بحث اهل نظر بحث در سعادت و شقاوت است و آنکه سعادت و شقاوت چیست و آیا از امور حقیقی میباشند یا عرضی و معنی «السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه » چیست و اگر سعادت و شقاوت ذاتی باشند پس انزال کتب و ارسال رسل بیهوده است و اگر عرضی ، باشند و اکتسابی پس معنای قضا و قدر چیست و سعادت و شقاوت در آخرت چیست و سعید و شقی چه کسانی هستند؟ صدرالدین شیرازی در مقام چگونگی سعادت و شقاوت حسی که واصل به افراد مردم است و اخبار ناطق به آن است گوید: کلیه نفوس بعد از مفارقت از بدن باقی میمانند ونفوسی که جاهل به جهل بسیطه اند بعد از تلاشی بدن از جهت علاقه ای که به مادیات و لذایذ مادی دارند علاقه خود را ملذات قطع نکرده و از این جهت سعادت حسی نصیب آنها میشود و نفوسی که گناهکارند اموری را ادراک میکنند که در دنیا بدانها علاقه داشته اند و اکنون مؤلمند و شقاوت آنها همین است و بالجمله نفوس کامله بعد از تلاشی بدن از مقتضیات حواس روگردانند و به عقل فعال و سایر روحانیات محضه متصل شوند و از منبع کل کسب فیض کنند و سعادت آنها همین است زیرا نایل به مطلوب حقیقی خود شده اند که همان کمال باشد و نفوس متوسطه که کلاً نتوانند خود را از علایق مادی رهایی بخشند و از اصول کامل به عقلیات صرفه محروم گردیده اند سعادت آنها نیز عبارت از اموری است که بدان متوجه بوده اند که مناسب با ملکات نفسانی آنهاست و نفوس خسیسه و ردیه که متوغل در شهوات و مادیات بوده بطور کلی از درک حقایق محرومند و شقی اند. ( از فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ) ( از حکمت اشراق ص 225 و 235 و 263 ) :
در صف شقاوت سپاه ِ اندوه
با جان و تنم کارزار دارد.
مسعودسعد.
بر فساد و منازعت کردند
به شقاوت مخالفان اصرار.
مسعودسعد.
من ندیدم جز شقاوت در لئام
گر تو دیدستی سلام از من رسان.
مولوی.
کلاه سعادت یکی بر سرش
گلیم شقاوت یکی در برش.
( گلستان ).
و رجوع به شقاوة شود.
|| بی ادبی و گستاخی. || شرارت. || کینه و دشمنی. || راهزنی و دزدی. || خونریزی. || سخت دلی و قساوت قلب. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. سخت دلی.
۲. [مقابلِ سعادت] [قدیمی] بدبختی.
۳. [قدیمی] بدبخت شدن.

دانشنامه عمومی

بدبختی ، سنگدلی


پیشنهاد کاربران

سنگدلی ، بی رحمی ، قساوت

کینه توزی

بدبختی - بیچارگی

بدبختی. خواری. همیشه آبادسازی همه بهتره

بخت برگشته

بدبختی


کلمات دیگر: