کلمه جو
صفحه اصلی

صباغ


مترادف صباغ : رنگرز، رنگ ساز

برابر پارسی : رنگرز، رنگساز

فارسی به انگلیسی

dyer


عربی به فارسی

رنگرز , نگارگر , نقاش , پيکرنگار


فرهنگ فارسی

رنگرز، رنگ ساز ، دروغگو، دروغ پرداز
( صفت ) ۱ - رنگرز رنگ ساز جمع : صباغین . یا صباغ اثمار . ماه قمر . یا صباغ ارض . آفتاب شمس . یا صباغ تنگار . ماه قمر . یا صباغ جواهر . آفتاب شمس . یا صباغ فلک . ماه قمر .
رنگ

فرهنگ معین

(صَ بّ ) [ ع . ] (ص . ) رنگرز.

لغت نامه دهخدا

صباغ. [ ص ِ ] ( ع اِ ) ج ِ صبغ. نانخورش. ( منتهی الارب ).

صباغ. [ ص ِ ] ( ع اِ ) رنگ. ( منتهی الارب ).

صباغ. [ ص َب ْ با ] ( ع ص ) صیغه ٔمبالغت از صبغ. رنگرز. رنگ ساز. || دروغ گوی که سخن را رنگ میدهد و دگرگون می سازد و فی الحدیث :اکذب الناس الصباغون قیل یحتملهما. ( منتهی الارب ).

صباغ . [ ص َب ْ با ] (ع ص ) صیغه ٔمبالغت از صبغ. رنگرز. رنگ ساز. || دروغ گوی که سخن را رنگ میدهد و دگرگون می سازد و فی الحدیث :اکذب الناس الصباغون قیل یحتملهما. (منتهی الارب ).


صباغ . [ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ صبغ. نانخورش . (منتهی الارب ).


صباغ . [ ص ِ ] (ع اِ) رنگ . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

رنگرز، رنگ ساز.

دانشنامه عمومی

صباغ به معنی کسی است که رنگرزی می کند و می تواند به موارد زیر نیز اشاره کند:
تیمچه صباغ، مربوط به دوره قاجار (در کاشان ، راسته بازار بزرگ شهر)
خانه صباغ، مربوط به دوره قاجار (در شیراز ، بافت قدیم، محله قدیم اسحق بیگ، کوچه مسجد مولا)
ابن صباغ مالکی
جعفر صباغ، شاعر دوره مشروطه
مهدی صباغ زاده، کارگردان، فیلم نامه نویس، تهیه کننده و تدوین گر ایرانی

صباغ (ابهام زدایی). صباغ به معنی کسی است که رنگرزی می کند و می تواند به موارد زیر نیز اشاره کند:
تیمچه صباغ، مربوط به دورهٔ قاجار (در کاشان، راستهٔ بازار بزرگ شهر)
خانه صباغ، مربوط به دورهٔ قاجار (در شیراز، بافت قدیم، محله قدیم اسحق بیگ، کوچه مسجد مولا)
ابن صباغ مالکی
جعفر صباغ، شاعر دورهٔ مشروطه
مهدی صباغ زاده، کارگردان، فیلم نامه نویس، تهیه کننده و تدوین گر ایرانی

پیشنهاد کاربران

رنگرز

بنام خدا
باسلام، صباغ به معنی رنگرز میباشد.
با تشکر

صباغ یا ( سب باغ ) رنگرز وبویااخچی به ظاهر کلمه ی عربی است چون با حروف مخصوص عربی ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ ) نوشته شده است. ولی چون هیچ هم خانواده ایی در زبان عربی ندارد. ترکی است. مثل اصلا=اسلان. . . سابین=صابون

اصطلاح ( ایس ته لاه ) اگر اصطلاح یک کلمه ی عربی بود. از ریشه ی صلح. . . . باید اصطلاح به صورت اصتلاح ( افتعال ) نوشته می شد. چون ط افتعال ت است. . . . . . . . . اضطراب ( ایز تی راب ) ، مضطرب. . اگر اضطراب عربی بود از ریشه ( افتعال ) باید ط بصورت ت افتعال نوشته می شد. . . . . . . . . . . . . . . اصطلاح تورکی است . و اضطراب ( بر وزن سا راب، دا راب، سوه راب، مه راب، جو راب، خ راب، ش راب خانا ( شرفخانا ) ) تورکی است


کلمات دیگر: