مترادف ربح : بهره، تنزیل، ربا، سود، فایده، فرع، مرابحه، نزول، نفع
متضاد ربح : سرمایه
برابر پارسی : بهره، سود، بازده
سود , نفع , سود بردن
بهره، تنزیل، ربا، سود، فایده، فرع، مرابحه، نزول، نفع ≠ سرمایه
ربح . [ رَ ب َ ] (ع اِ) سود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، ارباح . (المنجد) (ناظم الاطباء). ج ، ارباح ، رِباح . (منتهی الارب ). سود. منفعت . (ناظم الاطباء). اسم است برای سودی که بدست آید. (از اقرب الموارد). || اسبان و شتران که از شهری به شهری برند برای فروختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پیه شتران ریزه . رابِح ، یکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سودی که از قمار بدست آید. (از اقرب الموارد). || بچه شتر از مادر جداشده . (ناظم الاطباء).
مولوی .
مولوی .
ربح . [ رِ ] (ع مص ) سود کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 51) (ناظم الاطباء) (دهار). سود بردن . || جستن و بدست آوردن . (از اقرب الموارد). || بسته شدن سخن بر مردم . || بوی یافتن . (مصادر زوزنی ).
ربح . [ رُ ب َ ] (ع اِ) شتربچه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، رِباح ، رَبَح ، رابِح . (ناظم الاطباء). || مرغی است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نام مرغی است شبیه کلاغ . (ناظم الاطباء). || بزغاله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || میمون . (از اقرب الموارد).
۱. نزول؛ بهره.
۲. [قدیمی] نفع؛ سود.
〈 ربح قانونی: بهرهای که از نرخ قانونی تجاوز نکند.
〈 ربح مرکب: هرگاه بهره در آخر مدت معین داده نشود آن را بر اصل سرمایه میافزایند و مجموع را از آغاز مدت جدید سرمایه قرار میدهند.