کلمه جو
صفحه اصلی

روانی


مترادف روانی : جریان، روحی، سلاست، طلاقت

فارسی به انگلیسی

nervous, psychic, psychological, fluency, smoothness, glibness, currency, crackpot, ease, flow, fluidity, flux, freedom, run, running, spiritual, mental, psychic(al)

fluency, smoothness


psychic(al),


ease, flow, fluency, fluidity, flux, freedom, nervous, psychic, psychological, run, running, spiritual


فارسی به عربی

تدفق , حریة , روحی , عقلی

مترادف و متضاد

fluency (اسم)
سلاست، روانی

versatility (اسم)
تردستی، اختلاف، تنوع، روانی، تطبیق پذیری، همه کاره بودن

freedom (اسم)
اسانی، ازادی، معافیت، روانی، استقلال

volubility (اسم)
روانی، چرب زبانی، تحرک، چرخندگی

flow (اسم)
مد، جریان، گردش، باطلاق، بده، روانی، روند، رودخانه

facility (اسم)
تردستی، وسیله، فرصت، سادگی، سهولت، امکان، روانی، وسیله تسهیل

mental (صفت)
دماغی، مغزی، فکری، روانی، معنوی، روحی، هوشی

psychic (صفت)
روانی، واسطه، معنوی، روحی، ذهنی

supersensible (صفت)
روانی، معنوی، روحی، ماوراء محسوسات، مافوق احساس، ماوراء عالم حواس

جریان


روحی


سلاست، طلاقت


۱. جریان
۲. روحی
۳. سلاست، طلاقت


فرهنگ فارسی

جریان سیلان .
از شاعران قرن دهم عثمانی است وی در ادرنه متولد شد و بسال ۹۳٠ هجری قمری درگذشت

فرهنگ معین

(رَ ) (ص . ) ۱ - مربوط و متعلق به روان . ۲ - دستخوش بیماری روانی .

لغت نامه دهخدا

روانی. [ رَ ] ( حامص ) جریان. سیلان. ( ناظم الاطباء ). رجوع به روان شود :
خسروا طبعم به اقبال جمالت زنده گشت
آب را آری حیات اندر روانی آمده ست.
سنائی.
جِرْیة؛ روانی آب. مَرَحان ؛ روانی اشک چشم. دِرّة؛ بسیاری شیر و روانی آن. ( منتهی الارب ). || میعان. مایعیت. مایعی. رجوع به روان شود. || انسجام. سلامت :
ایا روان سخن در روانی سخنت
به جان تو که درالفاظ تست جان سخن.
سوزنی.
و رجوع به روان شود. || رقت. لینت. نقیض غلظت و یبوست.
- روانی شکم ؛ لینت مزاج. اسهال.
|| رونق و رواج بازار و پول. ( ناظم الاطباء ) :
به شهر عشق جانان گر رسانی
شود نقد سرشکت را روانی .
؟ ( از فرهنگ شعوری ).
و رجوع به روان شود.
- روانی حکم یا فرمان ؛ نفوذ حکم وفرمان :
به روانی و نفاذ فرمانت
کآن نرفته ست ز نافرمانی.
انوری.
نَفَذ؛ روانی چیزی و نفاذ آن. ( منتهی الارب ). || خواندن سبق روز پیش. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی ). مقابل هجی. ( یادداشت مؤلف ). || ( ق ) زود. فوری. سریع. تند :
منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشان
وگر ایشان نستانند روانی به من آر.
حافظ.
حضرت شیخ شمس الدین روانی برجسته و به مولانا گفته که مرا به کشتن می طلبند و بیرون رفت. ( تذکره دولتشاه ، در ترجمه حال جلال الدین مولوی ). و رجوع به روان شود. || ( ص نسبی ، اِ ) نوعی از اصول موسیقی. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ).

روانی. [ رَ ]( اِخ ) از شاعران قرن دهم عثمانی است. وی در ادرنه متولد شد و بسال 930 هَ. ق. درگذشت. این شاعر معاصر سلطان سلیم خان و مورد توجه و التفات وی بود. از آثاراو منظومه ای است بنام عشرت نامه و غزلیات فراوانی نیز بدو منسوب است. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

روانی . [ رَ ] (حامص ) جریان . سیلان . (ناظم الاطباء). رجوع به روان شود :
خسروا طبعم به اقبال جمالت زنده گشت
آب را آری حیات اندر روانی آمده ست .

سنائی .


جِرْیة؛ روانی آب . مَرَحان ؛ روانی اشک چشم . دِرّة؛ بسیاری شیر و روانی آن . (منتهی الارب ). || میعان . مایعیت . مایعی . رجوع به روان شود. || انسجام . سلامت :
ایا روان سخن در روانی سخنت
به جان تو که درالفاظ تست جان سخن .

سوزنی .


و رجوع به روان شود. || رقت . لینت . نقیض غلظت و یبوست .
- روانی شکم ؛ لینت مزاج . اسهال .
|| رونق و رواج بازار و پول . (ناظم الاطباء) :
به شهر عشق جانان گر رسانی
شود نقد سرشکت را روانی .

؟ (از فرهنگ شعوری ).


و رجوع به روان شود.
- روانی حکم یا فرمان ؛ نفوذ حکم وفرمان :
به روانی و نفاذ فرمانت
کآن نرفته ست ز نافرمانی .

انوری .


نَفَذ؛ روانی چیزی و نفاذ آن . (منتهی الارب ). || خواندن سبق روز پیش . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). مقابل هجی . (یادداشت مؤلف ). || (ق ) زود. فوری . سریع. تند :
منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشان
وگر ایشان نستانند روانی به من آر.

حافظ.


حضرت شیخ شمس الدین روانی برجسته و به مولانا گفته که مرا به کشتن می طلبند و بیرون رفت . (تذکره ٔ دولتشاه ، در ترجمه ٔ حال جلال الدین مولوی ). و رجوع به روان شود. || (ص نسبی ، اِ) نوعی از اصول موسیقی . (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء).

روانی . [ رَ ](اِخ ) از شاعران قرن دهم عثمانی است . وی در ادرنه متولد شد و بسال 930 هَ . ق . درگذشت . این شاعر معاصر سلطان سلیم خان و مورد توجه و التفات وی بود. از آثاراو منظومه ای است بنام عشرت نامه و غزلیات فراوانی نیز بدو منسوب است . و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.


دانشنامه عمومی

روانی فرد مبتلا به بیماری روانی است و می تواند به یکی از موارد زیر نیز اشاره داشته باشد:
روانی (فیلم ۱۹۶۰)، فیلم آلفرد هیچکاک
روانی (فیلم ۱۹۹۸)، فیلم گاس ون سنت
روانی (فیلم ۱۳۷۶)، فیلم داریوش فرهنگ

نقل قول ها

روانی (فیلم ۱۹۶۰). روانی (به انگلیسی: Psycho) فیلمی دلهره آور است به کارگردانی آلفرد هیچکاک محصول سال ۱۹۶۰ کشور آمریکا. این فیلم یکی از برترین فیلم های ژانر وحشت تاریخ سینما شناخته شده و در فهرست «صد سال… صد فیلم» بنیاد فیلم آمریکا که لیستی از ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما به انتخاب منتقدان سینماست، در رتبهٔ ۱۸ قرار دارد.

پیشنهاد کاربران

Are you nervous?
ایا تو روانی هستی؟


کلمات دیگر: